گروه درمانی خانواده : از تشکیل تا فرایند گروه

چاپ مقاله

گروه درمانی خانواده : از تشکیل تا فرایند گروه

 

خانواده درمانی بر اصول پویایی گروه

همانگونه که در این مقاله بیان کردیم، گروه درمانی، و به ویژه استفاده این روش از فرایند گروههای کوچک برای دستیابی به منافع درمانی، بستری را فراهم ساخت که جنبش خانواده درمانی در آن به رشد و نمو پرداخت. تعجبی ندارد که درمانگرها از همان ابتدای خانواده درمانی برای تغییر کارکرد خانواده به اصول پویایی گروه روی آورند.
به نظر این درمانگرها، به ویژه در دهه ۱۹۶۰، خانواده درمانی در حکم زیر مجموعه خاصی از گروه درمانی است، به استثنای این موضوع که شرکت کنندگان آن را غریبه ها تشکیل نمی دهند. این پیشگامان اولیه به دست اندرکاران و پژوهشگران به یک اندازه به طرفدار این موضع بودند که خانواده اساسا نوعی گروه طبیعی است و وظیفه درمانگر عبارت است از بهبود تعامل، تسهیل پیام رسانی، تصریح و روشن سازی فرایندهای گروه، و تفسیر پویه های بین فردی – درست همان کاری که رهبر گروه درمانی می کند.

تصور می رفت که فرایند گروهي في نفسه از ارزش درمانی عمده ای برخوردار است. جان بل، الايمن وین، و کریستین بیلز احتمالا از جمله متخصصان بالینی ای هستند که ارتباط تنگاتنگی با این گرایش روانپریشی در گروه درمانی دارند. بل (۱۹۸۳ ، ۱۹۷۵) درباره رویکرد خودش مفصلا قلمفرسایی کرده است و به نظر ما، کارهای او نماینده و مظهر این نوع خاص از درمان به شمار می آید.

 

گروه درمانی خانواده

جان الدركين بل که یکی از بنیانگذاران خانواده درمانی است، بیش از ۳۰ سال دایما به کار درمان و اصلاح فنون خویش پرداخت. او که از روانشناسان کالیفرنیایی بود و در سالهای بعد به خدمت بیمارستان نظامی پالوآلتو و دانشگاه استنفورد درآمد، برای تأکید بر این موضوع که از نظریه های روانی – اجتماعی مربوط به رفتار در گروههای کوچک در گروهی طبیعی به نام خانواده استفاده می کند، نام مداخلات خود را گروه درمانی خانواده ۳ نامید. هدف او عملی و سر راست بود: کمک به گروه خانواده ( تا نهایتا مستقل از درمانگر) فارغ از محدودیتهایی که اعضای خانواده را به سوی فعالیتهای بی ثمر” و تعاملهای بدکار میکشاند، همراه با تنش کمتر، مسئله گشایی ماهرانه، و پیام رسانی بیشتر و بهتر به کارکردی مؤثرتر دست یابد.

برای نیل به این هدف، بل خانواده را ترغیب می کرد کنفرانسی مردم سالار تشکیل دهند که در آن، روابط ناخشنود کننده میان اعضا برطرف شود، بر سر روشهای دستیابی به اهداف توافق حاصل آید، و روشهای پیشنهادی یک به یک اجرا شوند تا بالاخره نتیجه آن برای طرفین خشنودکننده باشد. بل با بیرون ماندن از دایره خانواده نقش تسهیل کننده، یا رهبر فرایند گروهی را ایفا می کرد نه آنکه به خانواده ملحق شود. در نتیجه، او به خانواده کمک می کرد تا اهداف خود را تعیین و در قالب یک گروه به سوی آن اهداف حرکت کنند.

 

مداخلات جهت درگیرسازی خانواده

بل (۱۹۷۶) به منظور دستیابی به اهداف خویش از مداخلاتی استفاده می کرد که به فرایند ارتباطی خانواده توجه داشتند و موجب درگیرسازی خانواده و حرکت آن به سوی مراحل طبیعی رشد گروه های کوچک و تکلیف مدار می شدند. او با استفاده از تفسیر انعکاسی ، مشاهدات خود را در خصوص رفتار تعاملی خانواده در هر لحظه به آنان پسخوراند می داد. از طریق تفسیرهای پیوندی ، حلقه هایی را که به نظرش باعث می شد تا به دنبال اعمال یا اظهارات یک عضو، عضوی دیگر به عمل یا اظهارنظر بپردازد، پیش روی آنها قرار می داد.

تفسیرهای بازسازی به قصد مرتبط ساختن اعمال کنونی با تجارب قبلی ارایه می شدند، حال آنکه تفاسير هنجاری در پی تغییر تعاملهای خانوادگی از طریق مقایسه این تعاملها با آنچه در اکثر خانواده ها رخ می دهند، بودند.

 

مرحله برقراری ارتباط و انتظارات اعضا

در آغاز، وقتی اعضای خانواده با درمانگر که قواعد شرکت در گروه را به دقت وضع می کرد، ارتباط برقرار می کردند، بل به آنها کمک می نمود تا انتظارات یکایک اعضا را مورد کاوش قرار دهند. حتی در مواقعی که اعضا تصمیم می گرفتند در قالب گروهی عمل کنند، ناگزیر محدوده این قواعد را مشخص کرده و درباره تعهدات هر عضو و نحوه مشارکت او سؤال می کردند. بالاجبار، وقتی افراد و ائتلافهای درون خانواده بر سر حفظ علایق خویش و چیرگی بر دیگران به ستیز بر می خواستند، نوعی جنگ قدرت توام با احساس خصومت پدیدار می شد.

این جنگ به جای آنکه خودش غایت تلقی شود – خارج ساختن شیاطین از کالبد خانواده – از لحاظ رشد و تحکیم گروه و نهایتا همرایی میان اعضا بر سر مشکلاتی که قرار است روی آنها کار کنند، وسیله سودمندی بود. به نظر بل، پس از این ماجرا، اعضای خانواده گروهی را سامان می دهند که کارآمد شده است.

 

انتخاب تكلیفی مشترک

در مرحله بعد، گروه خانواده نیروی خود را روی انتخاب تكلیفی مشترک ( مثلا، رهایی از یک ناراحتی خانوادگی خاص یا برخورد با یک بحران حاد خانوادگی) متمرکز می سازد. وقتی اعضای گروه در تلاش برای رسیدن به راه حلی بودند که اهداف اختصاصی هر یک از اعضای گروه یا گروهای فرعی خانواده، در آن لحاظ شده است، بل سعی می کرد همه را در گروه به فعالیت وادارد.

گروه درمانی خانواده : از تشکیل تا فرایند گروه

 

هسته اصلی درمان همین است: رهاسازی قدرت خلاقیت هر عضو، غلبه بر بی میلی و سستی یا میل به کناره گیری، رفع تنگناها، گسترش پیام رسانی، تعریف مجدد انتظارات، و کنار هم نگهداشتن خانواده ای که در هم ریخته و تجزیه شده است. اهداف درمان زمانی تحقق می یابد که میان اعضای گروه توافق نظر حاصل شود، مسایل فوریتی و مهم حل شده باشد، و گروه از درمانگر فاصله گرفته باشد. بنا به تجربه بل، معمولا حالاست که اعضای خانواده «با تکیه بر نقاط قوت و اهمیت دادن به قوه ابتکار، پیام رسانی، تصمیمات، و سایر اعمال خانوادگی» مرزهای دور و بر خانواده را تحکیم می کنند.

 

کانون مشکلات خانواده

بل در سرتاسر مراحل کار خویش با خانواده، پیوسته بر این موضوع پای می فشرد که کانون مشکلاتی که در خانواده درمانی مطرح می شود در درون خود خانواده قرار دارد، نه در یک یا چند عضو منفرد؛ همین طور، نتیجه کار را باید بر اساس بهزیستی خانواده ارزیابی کرد.

 

رهبری گروه

او نیز همچون بسیاری از خانواده درمانگرهای آغازین نظیر تیر، به خاطر آنکه رهبری فرایندنگر بود، خود را به صورت الگویی از یک شنونده که باید از او سرمشق گرفت، عرضه می کرد. او برای اعضای خانواده فرصتهایی فراهم می ساخت تا به مشارکت بپردازند و رفتاری را که در گروه شاهد آن بود، به آنها باز می تاباند. او محتوی را به موضوعات مرتبط به خانواده محدود می ساخت و به کسی اجازه نمیداد با طرح مطالب بی ارتباط از موضوع فرار کند. او خودش را با سرعت تبدیل خانواده به یک گروه وفق می داد.

وی مشوق وارسی و امتحان کردن شیوه های تعاملی جدید بود. بل تأكيد داشت که کل خانواده در هر جلسه حضور داشته باشد، و حتی در صورتی که یکی از اعضا قادر به شرکت نبود، دیدار مزبور را به تعویق می انداخت. به دنبال تماس آغازین، او از دیدار یا تماس تلفنی انفرادی با اعضا امتناع می کرد. قصد او از انجام این کار آن بود که تأکید کند اعضای خانواده با یک مشکل خانوادگی طرف هستند و گروه در قالب یک کل نمی تواند مشکل خانوادگی را حل کند مگر آنکه همگی با هم روی موضوع کار کنند. .

 

کمک به خانواده ها

بل بعدها توجه خویش را به پرورش و گسترش روشهایی متمرکز ساخت که به خانواده کمک می کرد با مشکلاتی که فراتر از قلمرو تعاملهای خانوادگی است، کنار بیایند. آماج این مداخلات می توانست خانواده هایی باشد که یک عضو بستری دارند، خانواده هایی که به خاطر بیکاری و فقر دچار مشکل شده اند، نسبت به جریان کلی جامعه احساس بیگانگی می کنند، یا از شبکه های حمایتی کافی محروم اند؛ یا خانواده هایی که به خاطر روانپریشی، اختلال منش، مشکلات رشد، یا زوال جسمی یا روانی دچار اختلال و پریشانی شده اند.

او با این کار به خلق محیطهای بهبود دهنده خانواده پرداخت . نوعی برنامه درمان که آن را بافت درمانی خانواده نامید. بل به جای درمان مستقیم خانواده سعی کرد محیط خانواده را تغییر دهد ( مثلا، تغییر شرایط بستری سازی بیمار به نحوی که خانواده مشارکت نزدیکتری داشته باشد، یا سازماندهی مجدد خدمات بالینی یا اجتماعی در بیمارستان یا مؤسسات بزرگتر) و از این رهگذر به هدف خود، یعنی، بهبود کارکرد خانواده دست یابد.

 

کتاب گروه درمانی خانواده

کتاب گروه درمانی خانواده (بل، ۱۹۶۱) همراه با کتاب آکرمن ( ۱۹۵۸) نخستین کتابهای راهنما برای خانواده درمانی به شمار می آیند. او از جمله اولین کسانی بود که اعضای خانواده را با هم می دید، و همکاران خود را تشویق می کرد تا از روال کار متعارف و شایع در آن زمان که مبتنی بر تمرکز بر تعارضهای درون روانی فرد و نادیده گرفتن مسایل بین فردی بود، فراتر روند.

لیکن، امروزه عده قليلی هستند که خود را صرفا طرفدار رویکرد بل بدانند. همانگونه که نیکولز (۱۹۸۴) ملاحظه کرده است، «برخلاف سایر اسلاف خانواده درمانی، او فرزند چندانی نداشت. او مرکز بالینی مهمی تأسیس نکرد، برنامه آموزشی ای تدارک ندید، و دانشجویان مشهوری را تعلیم نداد».

همچنین، بل موضع نظری ناب و بکری را عرضه نکرد و ترجیح می داد که آرای مربوط به پویایی گروه را بر روی خانواده به کار ببرد. با وجود این، او رویکردی عملی برای مداخله خانواده فراهم ساخت، و به عرضه برخی روشهای اساسی درمانی پرداخت که بعدها در داخل بسیاری از انواع خانواده درمانی که در حال حاضر اجرا می شوند، عرضه گردیدند.