چالش خودشکوفایی مزلو ؛ نظریه انسانگرا

چاپ مقاله

چالش خودشکوفایی مزلو ؛ نظریه انسانگرا

نظریه انسانگرا

روانشناسان انسانگرا توجه ما را بر معنی زندگی یا معنایی که به زندگی خود می دهیم، متمرکز میکنند. اصطلاح انسانگرایی تاریخچه ای طولانی و معانی متعددی دارد. انسانگرایی تا اندازهای در واکنش به مدل جبرگرایی حاکم که نظریهپردازان روان پویشی و رفتاری به آن اعتقاد داشتند، در دههٔ ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در روانشناسی آمریکا به نیروی سوم تبدیل شد. به عقیدهٔ نظریهپردازان انسانگرا، انسانها عروسک های خیمه شب بازی نیستند که ساختارهای ذهنی درونی یا تأثیرات محیطی آنها را کنترل کنند. آبراهام مزلو” و کارل راجرز ” دو تن از نظریه پردازان پیشتاز انسانگرایی بودند. روانشناسان انسانگرا از مکتب فلسفی اروپایی به نام وجود نگری ” کمک گرفتند.

چالش خودشکوفایی مزلو ؛ نظریه انسانگرا

دیدگاه اصلی

دیدگاه اصلی این فلسفه این است که ما انسانها اصولا آزاد هستیم تا دربارهٔ کاری که می خواهیم با زندگی خود انجام دهیم تصمیم بگیریم. ما آزادیم تا تصمیم بگیریم زندگی خود را چگونه اداره کنیم و نمیتوانیم از مسئولیت تصمیم گیری خود فرار کنیم. می توانیم تصمیماتی بگیریم که به زندگی ما معنی و هدف بدهند یا شاید تصمیم بگیریم به دیگران اجازه دهیم تعیین کنند که چگونه باشیم و چه کاری انجام دهیم و بدین ترتیب زندگی بی اصالتی داشته باشیم.

فروید معتقد بود که مکانیزمهای دفاعی به ما اجازه نمی دهند که دنیا را به گونه ای که هست درک کنیم. بنابراین، مفهوم انتخاب آزاد بی معنی است. رفتارگرایان آزادی را صرفاً به صورت خیالی باطل در نظر دارند. ممکن است خود را به این علت آزاد برداشت کنیم که پاداش ها و تنبیه ها را که عملاً رفتار ما را کنترل میکنند، نمیبینیم. از نظر متفکران انسانگرا و وجودی، منظور از انسان بودن، داشتن انتخاب ازاد است.

[irp]

آبراهام مزلو و چالش خودشکوفایی

انسانگرایان فروید را دلمشغول «زیرزمین» شرایط انسان در نظر میگیرند. فروید معتقد بود که انسانها اصولا برای ارضا کردن سایق های زیستی برانگیخته می شوند و نیازهای روان شناختی آنها، ادراک آنها را تحریف میکنند. آبراهام مزلو انسانگرا معتقد بود که افراد از نیاز هشیار به خودشکوفایی نیز برخوردارند – تبدیل شدن به هر آنچه که می توانند باشند – و افراد میتوانند دنیا را همانگونه که هست درک کنند. چون افراد منحصر به فرد هستند، باید مسیرهای منحصر به فردی به سمت خودشکوفایی را طی کنند. افراد اسیر تکانه های ناهشیار ابتدایی نیستند، بلکه یکی از تهدیدهای مهم برای رشد شخصیت فرد، کنترل شدن توسط دیگران است. ما باید آزاد باشیم تا با خودمان و شکوفا کردن خودمان در تماس باشیم. اما خود شکوفایی به خطر کردن نیاز دارد.

 

سلسله مراتب نیازها

مزلو معتقد بود که سلسله مراتبی از نیازها وجود دارد که از نیازهای زیستی بنیادی مانند گرسنگی و تشنگی تا خود شکوفایی گسترش دارند. او معتقد بود بعد از اینکه نیازهای سطح پایین تر خود را برآورده کرده باشیم، برای ارضا کردن نیازهای سطح بالاتر تلاش می کنیم تا به رشد شخصی خود کمک کنیم. سلسله مراتب نیازهای مزلو عبارتند از:

 

1. نیازهای زیستی. آب، غذا، دفع، استراحت، اجتناب از درد، تخلیه جنسی و غیره.
2. نیازهای ایمنی. محافظت از خود در محیط مادی و اجتماعی به وسیله پوشاک، مسکن، و حساس امنیت کردن در برابر جرم و مشقت مالی.
3. نیازهای محبت و تعلق پذیری، محبت و پذیرش از طریق روابط صمیمانه، گروه های اجتماعی، و دوستان.
4. نیازهای احترام. موفقیت، شایستگی، تأیید، به رسمیت شناخته شدن، مقام، و حیثیت و آبرو۔
5. خود شکوفایی. رشد شخصی، پرورش استعدادهای منحصر به فرد. در بالاترین سطح، نیاز به درک شناختی و تجربه زیبایی شناسی نیز وجود دارند.