والدین و علل مقاومت در برابر تغییر

چاپ مقاله

۱. میراث خانوادگی: این مفهوم در متون مشاوره خانواده مطرح است و بدین معناست که بسیاری از والدین بعد ازدواج و تشکیل خانواده هنوز قادر به ترک یادگیری های اولیه از خانواده مبدا خودشان نیستند. همانطور که می دانید هیچ خانواده ای نمی تواند ادعای کامل بودن کند و همواره وجود نقصان های کوچک و بزرگ در خانواده ها طبیعی است زیرا ما با یک نظام ارتباطی پویا سروکار داریم که اعضای آن در تعامل دائمی با خود و دیگران هستند و بسیاری از منابع تغییر از سوی افراد خانواده به روشنی قابل شناسایی نیست.

بنابراین وجود برخی رفتارهای ناکارآمد که به نوعی از یادگیری های اولیه و مشاهده الگوهای رفتاری والدین یا خواهر و برادرهای بزرگتر ناشی می شود باعث می شود که فرد کماکان بدان ارزش بخشد و آنرا تکرار کند. دلیل اصلی این موضوع منبع بودن اعضای خانواده طی سال های اول و عدم اجازه به والد امروزی برای متمایز بودن و تفکر جدای از دیگران است. متاسفانه بسیاری از افراد با قضاوت ها و نظام های تشویق و تنبیه خود، والدین جوان را تحت فشار قرار می دهند و نمی گذارند که آنها با تکیه بر اطلاعات روز و توانمندی های خودشان اقدام به تربیت فرزند نمایند.

۲. فقدان کنترل: برخی از افراد تصور می کنند که اگر رفتارهای مثبت یا موثر را به عنوان رفتارهای تازه امتحان کنند و در پیش بگیرند پاسخ مناسبی دریافت نخواهند کرد. آنان معمولا با بدبینی نسبت به دیگران قضاوت می کنند و معتقدند که چندان نمی توان به همسر، فرزند، همکار یا سایر افراد اعتماد کرد. شاید این عده از افراد کم باشند اما بنده بارها در اطرافیان خودم نوعی ترش از فقدان کنترل رفتارهای دیگران را مشاهده کرده ام. این عده به عنوان نمونه مدعی می شوند که مثلا با کمک به همسر در شستن ظرف یا تمیز کردن منزل دیگر این یک وظیفه برای من تلقی خواهد شد یا به مدرسه فرزند رفتن و بررسی نمرات او باعث می شود که این یک وظیفه تلقی شود. در این باره اول باید گفت که در بسیاری از موارد ما والدین باید از نقش های کلیشه ای و هنجار جامعه فاصله بگیریم و این موضوع که عرف یا هنجار همیشه درست است را کاملا درست ندانیم. دیگر اینکه اگر هر مساله ای را بر ترازوی استدلال و قضاوت متقابل قرار دهیم حتما می توانیم به توافق دست پیدا کنیم. صادقانه باید گفت که امروزه فرسودگی کاری در مادران بیشتر از پدران است به ویژه مادرانی که علاوه بر فرزندپروری در بیرون از منزل هم شاغل هستند.

۳. ادراک خود ارزشمندی پایین: متاسفانه بسیار ی از والدین از ادراک خودارزشمندی یا همان عزت نفس پایینی برخوردارند و بجای دارا بودن منبع کنترل درونی از منبع کنترل بیرونی برخوردارند. اینگونه افراد بجای مشورت با همسر و تنظیم رفتارهای کارآمد در جریان فرزندپروری و سایر جنبه های زندگی همچون ربات هایی هستند که براحتی می توان به آنها برنامه داد. نشانه های اینگونه از والدین که هم در مردان و هم زنان جوان جامعه زیاد به چشم می آید نداشتن اراده کافی در برابر صحبت ها، پیشنهادها و حتی دستورات دیگران است. به عنوان نمونه ممکن است که پدر بزرگ به این گونه والدین درباره نحوه یا نوع غذا دادن به فرزند دستور بدهد. همینطور درباره پوشاک، مدرسه، بازی ها و…

بنده مخالف مشورت گرفتن و تبادل فکری با دیگران نیستم منتها بر ۳مساله مهم همواره تاکید دارم: اول اینکه صحبت های دیگران باید جنبه مشورتی داشته باشد نه تحکم. دوم اینکه نباید نگران ناراحت شدن دیگران باشیم که به بهای آن فردیت و آزادی در تصمیم گیری ما زیرسئوال برود. سوم اینکه کدام مرجع باید درباره قضاوتهای دیگران دست به استدلال و نظارت بزند؟ از کجا معلوم که فلان نظر مادر بزرگ یا پدربزرگ درست است و حتی اگر درست است با موقعیت ما جور در می آید؟!

۴. مسئولیت گریزی: برخی افراد می دانند اما نمی خواهند! این اشتباه است که بگوییم فلانی نمی تواند جز اینکه یک مشکل جسمی یا مغزی جدّی وجود داشته باشد. در سایر موارد هرگز صحبت از نمی تواند درست نیست. والدین جوان باید آگاه باشند که تقسیم مسئولیت ها به عنوان یکی از ستون های مهم سبک زندگی طی ماه های اول بنا می شود و اگر این تقسیم مسئولیت ناعادلانه باشد باید برای اصلاحش گفتگو کرد ولواینکه پیامد بدرفتاری مثل پرخاشگری داشته باشد. فراموش نکنید که باید به همسرتان بفهمانید لازم است از خودش توقع بیشتری داشته باشد! و برای ایجاد فضای نشاط و شادی در منزل باید کمک کننده تر و همراه تر باشد. شاید تلاش شما برای متقاعد کردن همسرتان ماه ها طول بکشد اما بطور حتم نتیجه خواهید گرفت. یکی از مراجعان بنده اظهار داشت که ۵سال طول کشید که توانستم احساس مسئولیت پذیری را در همسرم زنده کنم و وی را با تکالیف مهم زندگی آشتی دهم!