نارضایتی از همسر

چاپ مقاله

باسمه تعالی

مشاورین گرامی

باسلام

لطفاً نظرات کارشناسانه خودرادرمورد این مراجع بیان نمایید.

جلسه اول

شرح حال:

مراجع34 ساله ، لیسانس کشاورزی وخانهدارمی باشد10 سال است که ازدواج کرده ویک پسرپنج ساله دارد. دربدو ورود موضوع موردبحث ایشان جهت مراجعه به مشاوره شکایت ازفرزند 5 ساله اش علی بود.مراجع ازعلی به دلیل اینکه بسیارزیاد با تبلتخود بازی وعلاقه ی زیادی به بازی های کامپیوتری دارد شکایت کرد. -آنهاازسه سال پیش برای علی اقدام به خرید تبلت کرده اند- واینکه علی درمهمانی ها علاقه ی ویژه ای به گرفتن موبایل دیگران وبازی با آن رادارد،ودرجمع ازمن وپدرش حرف شنوی ندارد ولی خیلی به حرف شوهرخواهرم که پسرش ازعلی بزرگتروهمبازی اومی باشد حرف شنوی دارد.علی به تازگی درمهد ازخود رفتارهای تهاجمی نشان می دهد مثلاً ازپشت روی سربچه های دیگرمی پرد وعلت این امررانحوه ی بازی کردن باپسرخاله اش که10 ساله است ونیز بازی های کامپیوتری که علی به شدت به آنها علاقمند است می داند.

باپیشرفت جلسه به نظرم رسیدکه مراجع ناراحتی دیگری داردوازگفتن آن اِبا دارد وگاهی درچشمانش اشک دیده می شد گویی بغضش رافرومی دهد. این بودکه مستقیم ازوی پرسیدم آیا مسئله ی دیگری هست که بخواهی دررابطه باآن صحبت کنی مثلاً درمورد همسرت؟ باکمی مکث جواب مثبت دادوشروع به صحبت کرد.صحبتش رادرمورد همسر این گونه آغازکرد که ازآنجایی که مامشکل خاصی باهم نداریم اما محمد36 ساله وکارمند شرکتی است که گویا سمتی درآنجا دارد وترم آخرکارشناسی ارشد نیزمی باشد به من اجازه ی رانندگی باماشینش رانمی دهد،حتی خواستم برای خودم کاری دست وپا کنم وماشین بخرم. دنبال کارگشتم اما کار درخوری پیدا نکردم درضمن شوهرم پرستیژندارد یعنی متناسب بامقامش که مدیرشرکت می باشدرفتارنمی کند،بی قیدوبنداست. مثلاً بادمپایی سرکوچه می رود یا حرفها یاحرکاتی می کند که به نظرمن متناسب با شأن اونیست امادرجمع این طورنیست وهمه به اواحترام می گذارند.وبه همین دلیل جروبحث هایی باهمسرش دارد وزمانی که عصبانی می شود گاهی فحش می دهد که این فحش هارانیز علی هم یادگرفته است.بااحتیاط درمورد روابطش باهمسرش پرسیدم واوجواب دادکه من دوست ندارم باهمسرم رابطه داشته باشم هرچندکه اومایل است ونیزاشاره کردکه منزل آنها یک خوابه است وعلی نیزپیش آنها می خوابدوازاینکه جداازپدرومادربخوابدازخودمقاومت نشان می دهد واینکه علی باوجوداینکه پنج ساله است شبها اورا پوشک می کنندچون شب ادراری دارد وپدرعلی هم به اومی گویدکه سخت نگیرخودش بزرگ می شود واین چیزهارا یاد می گیرد. مراجع به دنبال علی رفت وچنددقیقه بعد باهم وارد اتاق شدند. علی درابتدای ورود خیلی خوب بامن ارتباط برقرارکرد ومی توان گفت بچه ای بسیاراجتماعی وباهوش وکنجکاواست .برای برقراری ارتباط بیشتربااودرمورد کارتونها وبازی ها وارد صحبت شدم تاجایی که دیگراطلاعاتم دراین زمینه بااوبرابری نمی کرد، همچنین درصحبت با علی،متوجه شدم که همیشه پدرش شبها درس می خواند ودراتاق را می بندد ومادرش نیز مدام مشغول اینترنت ودیگرشبکه های اجتماعی است. جلسه ادامه داشت تا اینکه علی نیزخسته شد لذا جلسه راپایان دادیم.

 

جلسه ی دوم

باورود مراجع به استقبال اورفتم،.از راه نرسیده شروع به صحبت درباره ی علی کرد، به نظرمی رسید استرس دارد ودائم پای خودرا تکان می داد.سعی کردم با آرامش وصدایی آرام با اوصحبت کنم که تاحدی مؤثرواقع شد.ازعلی پرسیدم، مراجع عنوان کرد که همچنان مثل قبل است وتغییری نکرده است .کمی مکث کرد ،اینجا بود که شروع به گریه کرد اما سعی داشت جلوی خود را بگیرد. به اوگفتم که راحت باشد. اینطور ادامه دادکه نمی خواسته این جلسه را مراجعه کند وبرایش سؤال بوده که آیا می تواند به کسی که ازاو کوچکتراست اعتماد کند ومن بتوانم به اوکمک کنم؟ پرسیدم به چه نتیجه ای رسیدی که مراجعه کردی؟ گفت وقتی باشما صحبت می کنم احساس می کنم درکم می کنید. به اوجواب دادم اگردوست داری وراحت نیستی می توانم شما رابه استادم ارجاع دهم، چون هدف من کمک به شماست واینکه شما ازجلسات رضایت داشته باشید. درهرحال من هرطورکه تمایل داشته باشید عمل می کنم .ازادامه ی جلسه استقبال کرد.قبل ازاینکه شروع به صحبت کند ازاو پرسیدم که شما می خواهید روی چه مسئله ای باهم کارکنیم، چون شما جلسه ی قبل مسائل متعددی را عنوان کردید که مربوط به علی ورابطه ی شما باهمسرتان بود .تمایل دارید روی چه مسئله ای باهم کارکنیم. کمی فکرکرد سپس ادامه داد که دوست دارم درباره ی خودم صحبت کنم، اینقدر زود ناراحت وعصبانی می شوم که این مسئله برایم دررابطه باهمسرم مشکل سازشده است.مخصوصاً زمانی که به دوران قاعدگی ام نزدیک می شوم به شدت عصبانی هستم وشوهراحمقم هم اصلاً این ها رانمی فهمد. خیلی ازاین قضیه ناراحت هستم ،مخصوصاً اینکه نمی خواهم جلوی علی باهمسرم جروبحث کنم .البته شوهرم الان بهترشده اوایل حتی جلوی مادرم من رو می زد.وقتی فهمید سرعلی باردارم کمترعصبانی می شد وکتکم نمی زد.

مراجع وقتی به این جای قضیه رسید، انگار داغ دلش تازه شده باشد یاد خانواده ی همسرش افتاد وشروع به گلایه ازآنها کرد .از دوران خواستگاری گرفته تا به دنیا آمدن علی وتبریک نگفتن آنها به او، ندادن هدیه و… نزدیک به یک ساعت آنقدرگفت وگریه کرد که خودش خسته شد.دوباره به همسرش رسید واینکه همسرش اوراتحت فشارقرارمی دهد که با اوبنشیند وفیلم پورنو نگاه کند واوبه شدت ازاین کارمتنفراست. ازاوپرسیدم که جلسه ی قبل گفتی که ازبرقراری رابطه باهمسرت خودداری می کنی فکرنمی کنی که خودت اورابه این سمت سوق داده ای ؟ پاسخ دادکه نه وقتی بااو ازدواج کردم هم ازدوران مجردی اش کلی فیلم داشت .واینکه متمایل به رابطه با اونیستم بیشتربه این دلیل است که ازبدنم خیلی بدم می آید والان حدود هشتاد و نُه کیلو وزن دارم وازرابطه باهمسرم خجالت می کشم.وی ادامه دادکه چندین بارهم به فکررژیم گرفتن افتادم ولی هیچ وقت نشده کاری رابه پایان برسانم.هرتصمیمی که می گیرم فقط تا یکی دو روزاست که برایم مهم است بعد می گویم ولش کن . درمورد شوهرداری ام هم همین طورهستم. سیاست ندارم بازبان شوهرم را بچرخانم اودائم ازمن ایراد می گیردکه محیط خانه راآرام کن ولی چطور وقتی که اوهیچ حمایتی ازمن نمی کند حتی جلوی خانواده اش. یا مادامی هم که درخانه است یا درس می خواند یا جلوی تلویزیون است، حتی به خودش زحمت نمی دهد ک زباله ها رابیرون ببرد .سراین مسأله بارها باهم بحث داشتیم یا اینکه وقتی غذا می خورد ظرف خالی اش را داخل یخچال می گذارد ووقتی هم ازاوسؤال می کنم که چرا این کار رامی کنی ،باطعنه می گوید می گوید می خواهم قابلمه فاسد نشود. وهمین کارهای اوباعث شده حتی زمانی که منزل نیست هم این مطالب راباخود تکرارکنم یا به فکرکارهایی که خانواده اش درحقم می کنند می افتم .دراین جلسه گرچه بازخوردهایی به مراجع داده شد،اما سعی کردم خوب گوش کنم ومراجع را همان طور که استاد درکلاس اشاره نمودند تشویق به گفتن کردم ،.ازوقتی که اختصاص می دهید نهایت سپاس را دارم.