مدیریت هیجان و کنترل احساسات

چاپ مقاله

مدیریت هیجان و کنترل احساسات

با هیجانات درونم چه کنم و احساساتم را چگونه مدیریت نمایم؟

عصبانیت، خوشحالی، گناه، اندوه و این احساسات و هیجانات : بخشی از زندگی ما هستند؛ اما کنار آمدن با آنها همیشه برای ما ساده نیست. پس با این هیجانات چه باید کرد؟ باید با تمامی وجود درگیر آنها شویم یا کنترلشان کنیم؟ فهم این نکته بسیار مهم است؛ زیرا مدیریت هیجانات، بخشی از خوشبختی و شادزیستن ما را تشکیل میدهند؛ بنابراین سعی کنیم که این مهم را یاد بگیریم.

بزرگ ترین لحظات خوشبختی شما چه مواقعی بوده اند؟

بیشک اکنون در ذهنتان لحظاتی شگفت انگیز مرور می شود که سرشار از لذت و شادی، تحسین، تقدیر، عشق، شور و… بوده است. با یادآوری آنها ضربان قلبتان تندتر می شود و این هیجانات زیبا در وجود شما جانی دوباره می گیرند؛ زیرا خاطراتی را به یادتان می آورند که نمکی برای طعم بخشیدن به زندگی شما بوده اند. در اصل، همین هیجانات، عواطف و احساسات هستند که وجودمان را تغذیه می کنند. شخصیت ما را غنی می سازند و اجازه می دهند که با دیگران ارتباط برقرار کنیم

وقتی که احساسات بد در وجودتان ریخته می کنند

در مقابل احساسات خوب، هیجاناتی مانند غم، خشم، شرمساری و احساس گناه چندان مثبت نیستند؛ پس هنگامی که این احساسات به ما هجوم می آورند، باید چه کار کنیم؟ یکی از روان پزشکان تمامی زندگی خود را صرف مطالعه بر روی شیوه ای از زندگی احساسی کرده است. به عقیده او، زندگی احساسی می تواند مشکل آفرین و مختل کننده باشد. او می گوید: «ما در سه چهارم زمانها، با چگونگی کمک کردن به خود آشنا نیستیم. به همین دلیل، هیجانات و احساساتمان به ما آسیب می رسانند و حالمان را بدتر از همیشه می کنند؛ بنابراین یا آنها را کنترل می کنیم یا سرکوبشان می نماییم. با پیش گرفتن این روش، ناگهان به خود می آییم و می بینیم که دیگر احساس خوشحالی نمی کنیم!» 

مدیریت هیجان و کنترل احساسات

احساسات را در درون خود خفه نکنیم

بعضی از افراد سعی می کنند که هیجاناتشان را به اشکال گوناگون خفه کنند. این عکس العمل آنها مانند این است که بخواهند در قابلمه ای در حال جوشیدن و قل قل کردن را با زور ببندند! آنها به دنبال آن هستند که تلاطم های روحیشان را در درون خود دفن کنند. در این حالت، حتی برای آنها تفاوتی نمی کند که تلاطم هایشان از سر ذوق و شادی، غم و اندوه یا خشم و ترس باشد؛ زیرا آنها به این شیوه عادت کرده اند.

 

دو مثال واقعی

«سوفی براون» که روان پزشکی ماهر است در کتاب خود آورده اکثر جوانان فوق العاده حساس مانع بروز احساسات خود می شوند. آنها می خواهند زخم بزرگی را مخفی کنند؛ بنابراین نتیجه این می شود که یک جوان بگوید: “باید روزانه بین هفت تا ده بار سیگار بکشم.” اطرافیان چنین شخصی فکر می کنند که این جوان بی احساس و بی عاطفه است و در دنیای خودش گم شده؛ اما به عقیده من این جوان با سیگار کشیدن از خودش مراقبت می کند.» اما چگونه؟ 

براون، جوانی را مثال می زند که در سنین کودکی پدرش را از دست داده، مادرش سرطان دارد و در حال حاضر، با پدربزرگ و مادربزرگی زندگی می کند که دچار استرس فراوان هستند. این جوان با روی آوردن به دود سیگار خودش را از غم و اندوه دور می کند. اما در واقع، چنین راه حل هایی هیچ دردی را دوا نمی کنند، بلکه خطر ابتلا به انواع بیماری را هم افزایش میدهند؛ بنابراین دیر یا زود چنین هیجانات فرونشسته ای، به شیوه ای دیگر فوران خواهند کرد. این هیجانات اغلب به صورت واکنشهایی افراطی مانند خشم و خشونت، رفتارهایی مشمئزکننده یا اقداماتی نامتعارف در شخص ظاهر می شوند.

در نهایت، کسانی که هیجاناتشان را در درون خود دفن می کنند مانند موجودی زخمی مدام به دیگران پنجه می زنند، نعره می کشند و به هر نوع حرکت وحشیانه ای متوسل می شود تا متجاوز را از خود دور سازند.

تجزیه، تحليل و بیان هیجانات

با هیجاناتی که ما را ناخشنود و بیمار می کنند، چه کنیم؟ از همین لحظه شروع کنید. شاید بتوانید آنها را شناسایی نمایید. سوفی براون می گوید: «این هیجانات نباید شما را بترسانند. در وهله اول، شما باید به اموری فکر کنید که سبب طوفانی شدن روحتان شده اند و دلایل آشفتگی خود را بررسی کنید.» … ما می توانیم روزانه یک گام به عقب بازگردیم و از خود بپرسیم: «چرا من امروز صبح تا این اندازه ناراحت هستم؟ چرا زمانی که این شخص را می بینم احساس پرخاشگری به من دست میدهد؟

چرا زمانی که به این مکان می آیم هیجان زده می شوم؟» و سؤالاتی از این دسته البته اگر بتوانیم تمامی این احساسات را به شخص دیگری بگوییم بسیار ایده آل خواهد بود؛ برای مثال، با فردی نزدیک، دوست یا مشاور احساساتمان را در میان بگذاریم. این کار مانند آن است که ما شعله زیر قابلمه در حال جوشیدن را پایین بیاوریم. این کار اجازه می دهد که خودمان را بهتر بشناسیم و شیوه زندگی خود را بهتر کنیم. ما از همان دوران کودکی، احساسات ناخوشایند فراوانی همچون سی و غم را تجربه می کنیم و زندگی مان در پیوندی ناگسستنی با این سياسات تداوم می یابد؛ زیرا آنها را در حافظه خود ضبط کرده ایم.

پزشکان به ما توصیه می کنند که برای درمان هیجانات پویای خود، آنها را بیرون ریخته و کاملا آشکار کنیم؛ این یعنی تحول، حرکت، پویایی و زنده کردن دنیای درونی خود.

 

خودتان اجازه ندهید که هیجاناتتان فوران کنند

راه دیگر کنترل هیجاناتی مانند ترس و پرخاشگری، این است که یاد بگیریم به دیگران احترام بگذاریم و در مقابل نیز محترم شمرده شویم. هریک از ما نیاز داریم که از امنیت درونی و فضایی باز بهره ببریم و بدین شیوه خودمان را رها کنیم و احساس شادمانی نماییم اگر کسی باعث آزار و اذیت شما شد، تهدیدتان کرد یا به شما حمله ور شد، باید او را متوقف کنید و به وی فرمان ایست بدهید. این نکته بسیار مهم است. هرگز در پی آن نباشید که زیادی خوب جلوه کنید؛ بلکه همیشه خود واقعی تان باشید!

اگر جرئت نکنید، رنجشتان را به فردی که آزارتان داده ابراز نمایید، سرشار از خشم و عقده خواهید شد. در نتیجه، شاید روزی از روزها، احساس ناخوشایند خود را بر روی نزدیکانی تخلیه کنید که به هیچ وجه در این ماجرا دخیل نبوده اند. بدون شک یک روز صبر شما هم تمام میشود و از خشم نهفته در وجودتان منفجر میشوید. آن روز، تنها ثمره باقی مانده از این خشم پرخاشگری و خشونت خواهد بود. بنابراین ما وظیفه داریم که حد و حدود خود را بدانیم و جایگاهمان را حفظ کنیم و مانند اسفنج، احساسات و هیجانات دیگران را جذب نکنیم؛ برای مثال، جوانان نمی توانند نگرانیهای والدین خود را داشته باشند.

 

هیجانات تمام زندگی ما نیست

تجزیه و تحلیل و بیان احساسات به ما اجازه می دهند که به جایگاه مواقعی خود بازگردیم؛ در عین حال، احساسات و هیجانات ما تمام زندگی ما نیستند، بیشک ابعاد و پتانسیل های دیگری نیز در زندگی ما وجود دارند؛ برای مثال، هوش، عقل، استدلال، زندگی اجتماعی، جسم و انتخاب های اخلاقی و … در حقیقت وجود ما از جسم، قلب و روح تشکیل شده است.

نابراین چندان عاقلانه نیست که اجازه دهیم تنها احساساتمان بر ما حکمرانی کنند؛ برای مثال، از رفتارهای معلم یا استادمان به شدت عصبانی هستیم و دوست داریم که به نوعی با او گلاویز شویم؛ اما مگر می توانیم همیشه با همه دنیا دست به یقه شویم؟! ما می توانیم سرشار از احساس غم، خشم، اشتیاق، عشق، دلتنگی قربت و… باشیم؛ اما همیشه هم حاصل چنین احساساتی درخشان و
واه ما نخواهد بود؛ زیرا نتیجه آنها چیزی جز پرخاش، طغیان دهانی، جنون آنی، حس حقارت و … نیست. بی شک تابعیت و که از برخی احساسات ما را به قهقرا و راه های نادرست می کشاند.

 

احساسات ؛ جریانات پرتلاطم

احساسات ما شبیه به جریانهایی پرتلاطم یا بسیار سطحی هستند که کشتی بزرگی را در دریا هدایت می کنند. ناخدایی با تجربه به خوبی همه ریزه کاری ها، از جمله جریان های آب را در نظر می گیرد و به هیچ وجه کشتی اش را مانند جسمی شناور به دست جریان های ناخواسته نمی سپارد؛ زیرا از خطرات ناشی از این جریان ها به خوبی آگاه است.

او می داند که چه موقع بادبان ها را بالا ببرد و از بادهای موافق و دیگر جزئیات برای رسیدن به مقصد بهره ببرد. او می داند که با چه جریانهایی در میان امواج پیش برود و راه را گم نکند. این مسئله درباره احساسات و هیجانات ما نیز صدق می کنند. این نکته بسیار اهمیت دارد که ما با آگاهی از جزئیاتی مانند هوش، اراده، استعدادها و بهره گیری به موقع از آنها، حرکتی رو به جلو برای رسیدن به مقصد داشته باشیم و در دریای متلاطم احساساتمان راه را گم نکنیم.

احساسات زندگی اجتماعی

در اصل، مدیریت خوب احساسات، پایه و اساس ارتباطات ما با دیگران است؛ ارتباطاتی که می توانند سرچشمه احساساتی مثبت یا منفی باشند؛ برای مثال، در مسائل عاشقانه، احساسات بسیار قوی و پررنگ عمل می کنند؛ اما به نظر شما، می توانند تنها معیار ما در انتخاب های عاشقانه باشند؟ واقعیت آن است که چنین هیجانات بسیار زودگذر هستند و با جاذبه عاطفی باثبات و دائمی فرسنگها فاصله دارند.