دلایل عاشق شدن نادرست

چاپ مقاله

دلایل عاشق شدن نادرست – قسمت اول

ارتباط با یک فرد به دلایل نادرست، یکی از راه های ایجاد روابط ناسالم و غیر ارضاء کننده است.

دلایل متفاوتی می توانند موجب شوند تا بدون این که عاشق شده باشید، با کسی رابطه ای را آغاز کنید. این مقاله به داشتن یک رابطه با دلایل نادرست می پردازد. در حالی که هر یک از جملات زیر را می خوانید، از خود بپرسید که آیا در گذشته دچار چنین اشتباهاتی شده اید یا خیر؟ در روابط کنونی تان چطور؟ هر چه الگوهای بیشتری از این قبیل را تشخیص دهید، این موضوع را که چرا بعضی از روابط گذشته تان، سبب درد و ناامیدی زیاد شما شدند، بیشتر درک خواهید کرد و نیز قادر خواهید بود تا از ایجاد مجدد این الگوها در روابط آینده تان، جلوگیری کنید.

 

دلیل نادرست برای ازدواج:

1-افشار (سن، خانواده، دوستان وغیره)

۲- تنهایی و استیصال

۳- گرسنگی جنسی

۴- بی توجهی به زندگی خود ها 0

5-اجتناب از بزرگ شدن

6-احساس گناه

۷- پر کردن خلاءهای احساسی و روحی

1-فشار

آیا بیشتر دوستان شما نامزد دارند و یا متأهل هستند و شما هنوز مجردید؟ آیا بیش از سی سال سن دارید و هنوز ازدواج نکرده اید؟

آیا آخرین فرد خانواده هستید که هنوز ازدواج نکرده است؟ و آیا به تازگی طلاق گرفته اید؟

به هر کدام از سؤالات قوق پاسخ مثبت دادید، احتمالا درباره ی فشار چیزهایی میدانید. فشار تائیری است که دوستان، خانواده، اجتماع و یا برنامه ریزی احساسی خودتان بر شما می گذارند و این پیام را به شما میدهند که باید با کسی ازدواج کنید، در غیر این صورت حتما مشکلی دارید، اگر به دلایل بیرونی و یا دروئی احساس اجبار میکنید ممکن است با کسی ازدواج کنید که در شرایط معمولی، هرگز او را انتخاب نمیکردید.

فشار سنی

• زنی، مردی سی و هفت ساله را که هنوز ازدواج نکرده است، ملاقات می کنندہ او به دوستش تلفن میزند تا به او بگوید که تا چه حد هیجان زده است. اولین عکس العمل دوست او چنین است: «سی و هفت سالش است و هنوز ازدواج نکرده؟ مشکل اش چیه؟
• در عروسی پسرخاله بادخترخاله تان شرکت کرده اید. در ضمن مراسم، یکی از بستگان چنین می گوید: «تقریبأ سی سالت است. پس چرا هنوز ازدواج نکرده ای؟
این فشار سنی است. این نگرشی که سن شما از حد مشخصی گذشته و هنوز سی ئیستید، پس غیر طبیعی هستید، البته این که آن سن، چه سنی است، از شخصی به شخص دیگر فرق می کند. خودآگاه یا ناخودآگاه احتمالا سنی را به ان سن ازدواج مدنظر دارید. این سن ممکن است که از زمینه های خانوادگی ، سن ازدواج خواهران با برادرانتان و یا از ذهنیت خودتان که سن بلوغ فکری، چه سنی است، آمده باشد.

منظور درک خاستگاه فشار سنی، باید به تاریخ هزاران سال پیش نگاه کنیم. بقای اقتصادی و فیزیکی یک خانواده براساس تعداد بچه های آن خانواده بنا شده بود. پسرها می توانستند در امور شکار، مزرعه داری و با حمایت خانواده در برابر دشمنان کمک کنند. دخترها در کار خانه کمک می کردند و به هنگام انتخاب جفت از طرف افراد مذکر دیگر، موهبتی بزرگ محسوب می شدند.

هر چه زودتر مرد یا زن جوانی ازدواج می کرد، از آن جا که به تعداد افراد گروه می افزود و در خانواده هایی که متملکاتی داشتند، وجود وارثانی که اندوخته های پدران خود را حفظ کنند، تضمین می کرد. به یاد داشته باشید که عمر متوسط، چیزی حدود نصف عمر متوسطی بود که امروزه در قرن بیستم شاهد آن هستیم بنابراین یک دختر چهارده ساله ممکن بود که فقط حدود بیست تا سی سال دیگر زنده باشد. به مجرد این که بیست تا بیست و نه ساله می شد، دیگر «میان سال به حساب می آمد.

بنابراین کاملا طبیعی بود که خانواده ی او بخواهند هنگامی که هنوز نوجوان است، ازدواج کند زیرا که بدین طریق می توانست فورأ صاحب فرزند شود. مر گرچه روزگاران بسیاری از آن ایام می گذرد، اما ما هنوز تاحد زیادی متأثر از طرز تفکری هستیم که پدران ما با آن زندگی می کردند. بنابراین اگر عمه یا خاله تان، شب سال نو شما را کنار می کشد و می گوید: «عزیزم، می دانم به من ربطی ندارد، اما چرا یک پسر خوب برای خودت پیدا نمیکنی تا سر و سامان و قراری بگیری؟» او احساسی را به زبان می آورد که ریشه در واقعیت های تاریخ دارد. و . صرف نظر از این که این فشار از جانب خانواده، دوستان یا حس فوریت شخصی خودتان باشد، اما در هر حال، نتیجه یکسان خواهد بود. ممکن است از استانداردهایی که از «همسر مطلوب برای خود تعریف کرده اید، دست بکشید و چشم پوشی کنید.

فشار از ناحیه ی خانواده و دوستان

بعضی از مردم نسبت به عقاید خانواده و دوستانشان آسیب پذیرند و اجازه میدهند که به اجبار روابطی را شروع کنند یا ادامه دهند که آنها را خوشحال نمی کند. اگر خودباوری شما پایین است و یا بیش از حد تحت تأثير اعضای خانواده تان هستید، این احتمال وجود دارد که صرفا به جهت چیزهایی که دیگران فکر می کنند و نه بر مبنای خواسته ی واقعی خود، رابطه ای را شروع کنید.

 

2-تنهایی و استیصال

شب، تنها در بستر خود دراز کشیده اید. از آخرین باری که کسی را داشتید مدتها گذشته است. بدنتان احساس تهی بودن می کند. قلبتان دردمند است. ذهن تان به گذشته می اندیشد. روزهای خوب گذشته را به یاد می آورید.

روزهایی که کسی شما را دوست داشت و به شما احساس، «خاص بودن میداد. ممکن است ناگهان به این فکر بیافتید که: «شاید بهتر باشد که به او تلفنی بزنم و به او بگویم که دلم برایش تنگ شده است. ضرری ندارد. شاید او آنقدرها هم که من فکر می کردم، بد نبود.»
دیگر از مجرد بودن خسته شده اید. از جمعه ها وحشت دارید. دیگر از این که یک فیلم ویدئو اجاره کنید و به تنهایی بنشینید و آن را تماشا کنید، خسته شده اید. ناگهان مردی را به یاد می آورید که شما را برای پنج شنبه شب به بیرون دعوت کرد به او گفته بودید که اگر کاری نداشتید دعوت او را خواهید پذیرفت. این پنجشنبه شب آزاد هستید و کاری ندارید. آیا به راستی می خواهید که با او ازدواج کنید؟ او به نوعی کسل کننده به نظر می آمد. تصمیم می گیرید که به او زنگ بزنید. هر چه باشد از قرار ملاقات با یک ویدئو کلوپ که بهتر است.

• با زنی که برای ازدواج به شما معرفی کرده اند و چند بار نیز او را دیده اید، بیرون . میروید. می دانید که او از شما خوشش می آید. اما او برای شما آنقدرها جذاب نیست. شام تان را تمام می کنید. او شما را به خانه اش دعوت می کند تا با پدر و مادرش صحبت کنید. واضح است که شما را دوست دارد. اما شما زیاد به او علاقمند نشده اید. از آخرین باری که به کسی احساس نزدیکی داشتید مدتها میگذرد و دلتان برای آن احساس صمیمیت خاص، تنگ شده است اگر به خانه اش بروید، به این معنا نخواهد بود که مجبورید با او ازدواج کنید. این طور نیست؟

همگی ما میتوانیم با داستان های بالا به نوعی ارتباط برقرار کنیم. از آن جایی که تنهایی را تجربه کرده ایم، برهه هایی از زندگی که از لحاظ روحی احساس تنهایی داشته ایم. مستأصل بوده ایم که به کسی مهر بورزیم. این مهم نبود که «چه کسی». هر کسی.

 

منبع: کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی؟ نویسنده: باربارا دی آنجلیس ؛ مترجم: هادی ابراهیمی

این مقاله ادامه دارد…