خانواده به مثابه یک سیستم

چاپ مقاله

خانواده به مثابه یک سیستم

 

خانواده به مثابه یک سیستم

خانواده درمانگران در کار با خانوادهها به استفاده از نظریهٔ سیستم ها علاقه مندند. هرچند ساختار این خانواده ها ممکن است به طور مثال خانواده های هسته ای، خانواده های همجنس باز، خانواده های تک والد، خانواده های نانتی و خانواده های گسترده باشد. بر این اساس تمرکز خانواده درمانگران بر الگوی ارتباطات بین یک فرد با فرد دیگر استوار است به زعم خانواده درمانگر، هر عضوی از سیستم خانواده در عملکرد آن، به عنوان یک کلی واحد، نقش دارد.

همانطوری که در سیستم طبیعی تغییر در یک بخش، در بخش دیگر اثرگذار است در سیستم خانواده نیز همراه با هر رفتاری که ارتباط پویایی دارد اتفاق میافتد. مثال سادهای از خانواده می تواند روشن سازد که چگونه شیوهٔ تعامل پدر و مادر بر چگونگی برخورد یکی از آنان با رفتار فرزندشان تأثیر می گذارد. این امر به نوبهٔ خود بازخوردی ایجاد خواهد کرد که ممکن است شیوهٔ تعامل والدین را تغییر دهد و یا تغییر ندهد. البته فرآیند بازخورد به سوی فرایندهای پیچیدهای پیش خواهد رفت.

برای مثال، در این صورت ممکن است فرزند بازخوردهایی افتراقی نسبت به هر یک از والدین بروز دهد که منجر به الگویی گسترش یابنده گردد. بنابراین خانواده به وسیلهٔ الگوهای ارتباطی بین اعضای آن عمل می کند. این روابط توسط فرآیند تبادل اطلاعات (احساسی، شناختی و یا رفتاری) که ارتباطات را تشکیل میدهند ایجاد می شود.

رشد خانواده درمانی : نگاهی گذرا به تاریخ خانواده درمانی

شیوه تبادل اطلاعات

در خانواده ها شیوهٔ رایج تبادل اطلاعات ممکن است، در آغاز، به صورت ارتباط کلامی ظاهر شود اما ما باید ارتباطات غیرکلامی و تمامی شیوه های دیگر رفتاری مردم را نیز در نظر بگیریم. در یک خانواده عدم ارتباط غیرممکن است یعنی هر چیزی که هر کسی انجام میدهد فرصتی برای تبادل اطلاعات در درون و بین اعضای خانواده فراهم می سازد. بنابراین خانواده به عنوان یک سیستم انسانی باز، را می توان براساس الگوهای ارتباطی اش تعریف کرد. این موضوع غالباً تعریفی از خانواده در عباراتی همچون ما یک خانوادهٔ صمیمی هستیم” یا پدر به دخترش نزدیک تر است تا به پسرش ” و مانند آن را ارائه میکند.

این تعاریف ( توجه کنید که انها در هر تفسیر سیستمی جانب دارانه هستند) معنای خانواده را برای اعضا ان روشن می سازند، ضمن اینکه تشخیصی متناقض بودن برخی ارتباطات واجد اهمیت است. این مفهوم توسط بیتسن (۱۹۷۲) دردسر مضاعف خوانده شد. بنابراین فرزند که در مثال فوق میگوید از دست مادرش عصبانی است، در عین حال ممکن است رفتاری محبتآمیز با وی داشته باشد و از مادرش بخواهد که او را در آغوش بگیرد.

الگوهای متناقضی

بیتسن اعتقاد داشت که چنین الگوهای متناقضی از ارتباطات مفید نیست. او الگوهای ارتباطی ای که در آن رفتارها در حول بازخورد گسترش یابنده (که او آنها را روابط متقارن ” می نامید) و بازخورد تکمیلی ” (روابط تکمیلی) تمرکز یافته اند را توضیح داد. بطور مثال اگر پدر نسبت به فرزندش پرخاش کند، این رابطه، رابطه ای متقارن است و اگر فرزند نسبت به این پرخاشگری واکنش نشان دهد و شاکی شود، این رابطه، رابطه ای تکمیلی است.

توان درک خانواده نه به عنوان مجموعه ای از افراد (خودها)، بلکه به عنوان یک گشتالت، یک کل، به جنبه ای اساسی از نظریهٔ سیستمها و فعالیت خانواده درمانی منتهی می شود و لازم است ویژگیهای هر فرد خانواده، ترجیحاً به عنوان اشکال رفتاری ارتباط مورد توجه قرار گیرد نه به عنوان صفات شخصی درونی افراد. از این منظر بهتر است که افراد به عنوان انتقال دهندگان رفتارهای خاص تعریف شوند به جای اینکه آنها را یک نوع شخص خاص توصیف کنیم.

گفتن اینکه آن فرد، شخصی کنترل کننده است به معنای درک مفهوم تمامی تعاملات پیرامون ان شخصی در زمان خاص نیست و شامل دیدگاه توصیف کننده (توصیف سیستمی هم نیست)، توصیف کننده تنها ممکن است تعریفی جهت دار از آن شخصی به خاطر موقعیت خود در سیستم ارائه نماید. بهتر است گفته شود وقتی که تعاملات خاصی در درون سیستم های ارتباطی این خانواده رخ می دهد آن شخص رفتاری از نوع کنترلی” را به نمایش می گذارد.

 

تعامل انسان

بنابراین عمل و فعالیت انسان در درون ارتباطاتش یعنی تعاملاتش بین افراد جا میگیرد. تبادل اطلاعات که ما ان را ارتباطات می نامیم منبع سوخت تعاملات در سیستم های بشری است. انسان بودن یعنی ارتباط داشتن و ارتباط داشتن یعنی در ارتباط بودن با فرد دیگر، درحقیقت از این منظر خیلی اغراق نکردهایم اگر بگوییم که هر شخصی که ارتباط برقرار می کند به معنای آن است که آن شخص از ارتباطاتش تشکیل یافته است. فرآیند ارتباط برحسب تکرار و تأثیرش چیزی است که مرزهای سیستم خانواده را تعیین میکند.

افرادی که با یکدیگر زندگی میکنند و لحظات صمیمیتشان و وظایفی همچون مراقبت از فرزند، مواظبت از سالخوردگان، حساب داخل و خرج و اموری مشابه ان را به اشتراک می گذارند از جریان مستمری از ارتباطات برخوردارند که به این تعریف که آنها چه کسانی هستند کمک می کند.

 

مثالی از موضوع

با مثالی که در بالا ذکر کردیم ممکن است پدربزرگ یا مادربزرگی درگیر مراقبت از فرزندی شود که بیمار است، این شخصی بطورکلی ارتباطات کمتری نسبت به دیگر اعضا خانواده برقرار می کند، اما در مواقع خاص تأثیرات مهمی بر آنچه که اتفاق می افتد خواهد داشت. بنابراین مرزهای این خانواده تا حدودی انعطاف دارد و در هر لحظه خاصی به این موضوع که چه کسی را باید درگیر این مراقبت کرد و طرف مورد مراقبت کیست بستگی دارد.

درنتیجه خانواده ها همانند سایر سیستمهای طبیعی دارای سیستمهای فرعی هستند و مرز هر خانواده یا سیستم انسانی وابسته به این است که افراد چگونه می خواهند آن را مشخص کنند و یا چگونه مشاهده گران بیرونی می خواهند تعیین کنند که چه کسی در درون و چه کسی در بیرون سیستم است. بنابراین افراد بخشی از سیستم ارتباطی ای می باشند که ما آن را خانواده می نامیم و نیز مستمراً درگیر سیستم ارتباطی ای هستند که در هسته هویت انسانی قرار دارد.