حکایت روانشناسی موفقیت در ایران

چاپ مقاله

حدود دو دهه است که در ایران مبحث روانشناسی موفقیت باب شده است.فروش انبوه کتابها و همایشها و برنامه های ماهواره ای و…همگی نشان از نیاز جامعه ایرانی به تغییر دارد. برگزاری کلاسهایی یک روزه و دو روزه با شهریه هایی بسیار سنگین و کارگاههایی غیر مجاز در این باب در خانه ها و…و استقبال از این کلاسها نیز مهر تاییدی بر این نیاز است.اما به راستی علم موفقیت این چیزی است که در ایران مد شده است؟انگیزه ی بالا داشته باشید.منتظر باشید و پیروی از قانون جذب کنید؟یا فیلم راز را ببینید؟آیا اینها یا مطالعه کتابهای برایان تریسی و آنتونی رابینز و دیل کارنگی موفقیت می آورد؟

دابوت صریحا اعلام می کند خیر اینها علم موفقیت نیست و هیچ ارتباطی با دانش روانشناسی ندارد.آیا سازندگان فیلم راز اگر انگیزه کافی داشتند می توانستند با استفاده از قانون جذب فیلمشان را تهیه کنند یا اینکه نیازمند دانش فیلم سازی وصدا برداری و میکس و مونتاز و غیره… بودند؟آیا آنها با فروش این فیلم پول دار نشدند؟وآیا می دانید فروش این فیلم در ایران بسیار بیشتر از فروش آن در استرالیا که محل ساخت این فیلم است بوده؟همانطور که گولد کویست نیز در اروپا آنقدر بی طرفدار بود که تعطیل شد اما در ایران هر روز به تعداد آنها افزوده می شود.(ظاهرا این استقبالها با سطح مطالعه مردم رابطه معکوس دارد)

آیا توماس ادیسون و آلبرت انشتین و یا براان رایت این کارها را که در این کلاسها می گویند انجام دادند تا به توفیق رسیدند؟غرض از این نوشته این است تا نشان دهیم حیف است در قرنی که جهان رو به پیشرفت مداوم و سریع است و هر دمی اخترعی و کشفی جدید دنیا را به حیرت می آورد جوانان ما خود را با این مسایل سرگرم نموده و پس از این که دیدند این کلاسها و فیلمها بی نتیجه بوده است افسرده شوند.از مدرسین موفقیت پرسشی دارم از آنها که به سلامتی هر کدام القاب دکتری و مهندسی و پرفسوری را ید ک می کشند:آیا شما اگر توفیقی داشته اید به واسطه استفاده مستقیم و تجربه همین فنونی است که به مردم می آموزید؟یا به واسطه پولی است که از این راه به دست آورده اید؟

بسیاری را می شناسم که در روابط معمول خود آنقدر پر اشتباهند که در مقابل آنان دیگر نمی توان اغماض نمود و انسان را وادار به واکنش منفی می کنند.روزشمار زندگی این افراد را مطالعه کنید.به خصوص کسانی که پول پرداخت می کنند باید به راحتی پرسش کنند و از مربیان مذکور سابقه موفقیت بخواهند(در بسیاری اوقات از نتایج حاصله حیرت می کنید) و نمی دانم چگونه این افراد به خود اجازه می دهند برای مردم سخنرانی کنند جلسه بگذارند و پول بگیرند و تعجب آور اینکه لحظه ای به وجدان خود هم مراجعه نمی کنند ببیند آیا در این حد و اندازه هستند یا خیر؟نمی گویم افراد نباید به دنبال علایق خود بروند بلکه اولویت را بر این می دانم که بایست در وهله نخست صلاحیت لازم را کسب کرد.آن که به خساست خود غلبه نکرده چگونه می تواند سخاوت را آموزش دهد ؟آن که بر نفس خود تسلط ندارد چگونه می تواند تسلط به خویشتن را آموزش دهد؟آن که همکاری و همیاری را فرا نگرفته چگونه مدیریت و روابط را می تواند آموزش دهد؟

دابوت علم ایجاد تغییر است که در بسیاری اوقات با روانشناسی موفقیت به دلیل برخی از تشابهاتش اشتباه گرفته می شود.اما من(بهنام بستان)شدیدا معتقدم که علم موفقیت فقط تئوری نیست و باید بر اساس تناسب و ارتباط با دیگر علوم پایه مورد بررسی قرار بگیرد ومدرس روانشناسی موفقیت باید تسلط نسبی به چندین علم مرتبط داشته باشد.اما از آنجا که مدرسین موفقیت در ایران طوطی وار گوینده مطالب کتاب های غربیان می باشند و مطالعه زندگی آنها خود نشان دهنده کمبودهای فروان از جنبه های بسیارشخصیتی و مالی است پس نمی توان گفته ها و نوشته های ایشان را در حوزه روانشناسی موفقیت دانست.

مورد دیگر اینکه الزاما موفقیت در نزد هرکسی تعاریف متفاوتی دارد و چون برداشت همگان از موفقیت یکی نیست بنابراین باید سبک و راهی ارایه شود تا افراد بتوانند توسط آن راهها به چیزی دست یابند که از نظر خودشان موفقیت است.و از آنجا که مدرسین این علوم یک راه را یعنی فقط خواندن مطالب دست چندم و کهنه نویسندگان غربی را در بر نامه کار خود قرار داده وآن را به همگان ارایه می دهند این روش نمی تواند قرین به موفقیت افراد باشد.

در جنبه دیگر باید بگویم در صورتی که از این مدرسین موفقیت بپرسید با این چیزها که به مردم می گویید خودتان چرا عمل نمی کنید و به تدریس این علم یعنی موفقیت روی آورده اید؟و دستاورد خودتان در زندگی چه بوده؟آیا شما مادر زاد روانشناس موفقیت زاده شده اید؟یا اینکه با تجربه به دست آورد ه اید؟اگر با تجربه این دانش به دست آمده نتایج را نشان دهید؟غالبا با سفسطه آنها مواجه می شوید.

به عنوان مثال ممکن است از بهنام بستان نویسنده این سطور این پرسش بشود که تو چرا تدریس می کنی؟و من در پاسخ خواهم گفت : اول دابوت ادعا نمی کند کسی را پول دار می کند یا از آسمان پول می باراند و دابوت(دانش ارتباطات بهره وری و تحول)است.درست است که اینجانب بدون هیچ ادعایی پایه گذار واقعی علومی چون ان ال پی و روانشناسی موفقیت به صورت عملی هستم (البته پیش از بنده کتابهایی توسط آقای بهزاد رحمتی و بعدها توسط آقای مهدی مجرد زاده کرمانی ترجمه شده بود و انصافا آنها می بایست در ابتدا ادعا کنند و یا دکتر عیسی جلالی که پیش از همه ما وارد این مبحث شدند)اما مراد من برگزاری سمینارها کلاسها و کارگاه وغیره است.اما تسلط و ادعای ما به ایجاد تغییر است و سوابق ما در امر مفقیتمان موجود است. با این حال در روز نخست هرگز نیت ما این نبود که پس از مطرح نمودن این بحث در کشورهر کس خود را قطب روانشناسی موفقیت معرفی کند و با سخنوری و نمایش و ایجاد انگیزه(که انصافا برخی از این مدرسین روانشناسی موفقیت در این کار ید تولایی دارند و کار مثبتی هم هست )وجهه ی دیگری از این علم را به نمایش بگذارند به طوری که خود ما در میان آنها گم شویم و فریادمان به جایی نرسد.ایجاد انگیزه /مثبت نگری /امیدواری/ همگی چیزهای خوبی است و ما هرگز منکر سود این اعمال نیستیم اما ارایه این فعل به جای علم موفقیت و خود را عالم دهر پنداشتن و زبان به نصیحت گشادن به نخبگان مملکت و سخنرانی در عمومی که میان آنها گاها فلاسفه و دانشمندانی حضور دارند و از همه بدتر به جای روانپزشک نشستن و مشاوره دادن امر پسندیده ای نیست.

موفقیت در آمریکا و اروپا ممکن است فقط با انگیزه به دست بیاید اما این نسخه ای نیست که بتوان برای مردم ایران نیز آن را پیچید.کدام یک از مدرسین روانشناسی موفقیت مطالعه جامعه شناختی در باب ایران دارد؟بافت پیچیده فرهنگی و شناخت بازار جهانی یا تسلط به روانشناسی شخصیت و غیره را کدام یک در آن تخصص دارند؟که با استعانت از آنها بتوانند بستر موفقیت را برای دیگران بسازند؟

دابوت می گوید:برای موفقیت در ایران باید ایران را و مردمش را.روانشناسی در شاخه های گوناگون آن را.علوم مدیریت و بهره وری را.علل توسعه نیافتگی ایران و… را دانست.

دابوت با ارایه چهار مهندسی خود آنا تومی تغییر را کشف و آن را با اصول و سبک شناسیهای خود ارایه می دهد و فقط راه ایجادتغییر را نشان می دهد اگر نه در صلاحیت هیچ فردی نیست که موفقیت را برای دیگری باز تعریف کند. دابوت راههایی را ارایه داده که بارها عملی بودن خود را نشان داده اند .قهرمانی تیم برق شیراز و صعود آن به لیگ برتر در سال 1379.قهرمانی تیم کاراته استان فارس و قهرمانی نوید ساعدی در جهان.کارخانه ها و سازمانهایی که با این اصول متحول شدند.دانشجویان دابوتی که هر کدام در زمینه هایی از علم /هنر و صنعت در کشور مطرح هستند و…..و

پس از کشف آناتومی تغییر(در قالب علم دابوت) و ارایه آن در کشورهای بسیاری از اروپا گرفته تا کشورهای خاور دور یک مسئله تبیین شد. و آن این که هر کشوری نیاز به روانشناسی بومی خود دارد زیرا روان افرا به طور مستقیم زیر تاثیر فرهنگ مردمان است و روانشناسی موفقیت بیشتر از شاخه های دیگر روانشناسی نیازمند بومی شدن است.به همین دلیل است که من هرگز نگفتم رولنشناس موفقیت هستم یاهرگز کسی ندید بهنام بستان خودش را استاد یا دکتر معرفی کند و همیشه بر این باور بوده ام که دانشجوی تغییر با تغییر خود بایست به معلمش نمره دهد.و نمی دانم روزی فهم عمومی ما به جایی خواهد رسید که با ما با خردگرایی و اندیشه در باب دنیا آینده خود را بسازیم تا با عدم حضور خودمان در پیشگاه افرادی که در اشتباهند به آنها بفهمانیم که شرکتهای هرمی و نتورک مارکتینگ و برخی از کلاسها و سمینارها که بانیان آن خودشان به واقع افراد موفقی نیستند نمی تواند آینده کسی را تامین کنند و با این عدم استقبال هم از روح و روان و هم از اموال خود مراقبت کنیم و از سوی دیگر اجازه ندهیم شغلهای کاذب درجامعه به وجود بیاید