جدایی از خانواده

چاپ مقاله

با سلام

مراجع دختری بیست و دو ساله و دانشجوی ترم دوم کارشناسی ارشد در یکی از دانشگاه های تهران و ساکن خوابگاه است، خانواده اش در یکی از شهرستان های مرکز کشور زندگی می کنند. مراجع در ابتدا ناتوانی دربرقراری ارتباط با مادر را دلیل مراجعه بیان می کند؛ اما بعد از بررسی و صحبت های بیشتر مشخص شد که در خانواده ای زندگی می کند که کاملاً درهم تنیده است. پدرش اختلال روانی دارد و به شدت پرخاشگر است و مادرش از سال های اول ازدواج قصد جداشدن از همسرش را داشته و مراجع بارها و بارها شاهد کتک کاری و دعواهای همیشگی بین پدر و مادرش بوده است. مادر همیشه مراجع را که تنها دخترش است تحقیر می کند و مراجع می گوید علی رغم اینکه یک دختر بوده ام همواره شاهد تبعیض آشکار مادرم بین برادرانم و من بوده ام، مسئله اصلی که منجر به بحث بین مادر و دختر می شود مسئله حجاب و ملاک های خانم بودن از نطر مادرش است و دختر که الان به تهران آمده چادر سر نمی کند و همین مسئله باعث شده که مشاجراتشان بیشتر شود و مادر دختر را با القاب زشت خودسر و … خطاب می کند. مراجع  سه برادر دارد که برادر اولی مدت هشت سال است که معتاد به مواد محرک است و مراجع بارها شاهد خودزنی و تلاش برادرش برای خودکشی بوده است و وابستگی عاطفی شدیدی به این برادرش دارد، برادر دوم به شدت پرخاشگر است و بارها مراجع را کتک زده است و سه سال است که همسرش متارکه کرده، برادر سوم هم دانشجو و افسرده است ودر طول سال فقط تعطیلات عید و تابستان به خانه می آید و با هیچ کس تعاملی ندارد.

مراجع از نظر عاطفی به شدت آسیب پذیر است و نسبت به خانواده اش بی تفاوت شده است و پنج ماه است که به خانه نرفته است. هیچ دوست صمیمی ندارد و در خوابگاه دائماً در حال مشاجره با دانشجویان و سرپرست خوابگاه است و  شاگرد اول شدن برایش اهمیت زیادی پیدا کرده است. در برابر کوچکترین تغییر آشفته می شود و توانایی مقابله با استرس را ندارد و به شدت شکننده است. در دوره دبیرستان افسردگی داشته و مدتی دارو مصرف می کرد. در طول سه جلسه ای که مراجعه کرده است نیمی از جلسات همراه با گریه کردن بوده است.

مراجع به تازگی با مرد متأهلی آشنا شده است و هفته ای چند بار با پوشش نامناسب و به قول خودش دلخواه خودش با او بیرون می رود و می گوید می خواهد برایم کار پیدا کند، چون مراجع از نظر مالی هم وضع مناسبی ندارد. کلمه خانواده برای مراجع هیچ مفهومی ندارد و تمام تلاشش این است که در تهران کاری پیدا کند واینجا بماند و هیچ تعلقی به خانواده اش نداشته باشد.  مراجع هیچ معنایی در زندگی اش ندارد، در طول جلسات سعی شد از طریق رویکرد وجودی و معنادرمانی و اهمیت رنج در زندگی  کار شود و روی خطاهای شناختی که داشت کار شود  اما بعد از  تمام شدن جلسات می گوید با این فشارها و تنش هایی که من داشته ام دیگر نمی شود کاری کرد و قصد دارم همیشه مجرد باشم و مستقل باشم و کاری به کار کسی نداشته باشم و درمان نمی شوم.

اگر دوستان نظری دارند ممنون می شوم نظراتشان را بفرمایند.

زینب کاظمی طاسکوه