ترس شدید از تنها ماندن

چاپ مقاله

سلام

مراجع خانمی 28 ساله، متاهل و کارمند است یک کودک سه ساله هم دارد. ایشون مشکلشون رو این طور بیان کردند که از سال 88 که ازدواج کردند ترس شدید از تنهایی پیدا کردند به صورتی که نمیتوانند حتی در حد چند دقیقه هم تنها بمانند.این خانم گفت که فکر میکنم علتش این باشه که اوایل ازدواج به پیشنهاد دوستانم تعدادی فیلم های ترسناک دیدم از اون زمان تا بحال اصلا جرات تنها ماندن ندارم (البته خیلی زود دیدن فیلم ها رو ترک کرده ولی خب شوهرش هنوز هم فیلم ها رو در اتاق جدا میبینه اما این خانم جرات نزدیک شدن به فیلم ها رو نداره)وقتی دقایقی مجبورم  که تنها بشم در ورودی رو کامل باز میگذارم، تمام چراغ های خانه را تک تک روشن میکنم و تلویزیون رو هم خاموش میکنم تا کوچکترین صدایی رو اگر آمد متوجه بشم و دائم مراقبم که کسی پشت من نباشد و منتظر صدا یا سایه ای هستم و تپش قلب شدید میگیرم.. تا بعدازظهر با همسرم سرکار هستیم بعد از آن هم منزل پدر و مادرم میمانیم چون مجبورم که دخترم رو به اونها بسپارم، دیگه خودمان هم کل هفته رو اونجا هستیم فقط پنج شنبه و جمعه گاهی اوقات بدون دخترم برمیگردیم منزل خودمان که اون هم مثلا شوهرم حتی برای گذاشتن زباله دم در من رو تنها نمیذاره یا وقتی در حمام یا دستشویی هستم مدام اون رو صدا میکنم یا در رو نیمه باز میگذارم او هم مجبور میشه که کنار در منتظر من بمونه، وقتی در خانه هم مجبور باشم تنها بمانم و نتونم به منزل پدرم برم سریع به خانه مادربزرگم در طبقه پایین میرم تا تنها نمونم..این خانم در حین صحبت دایم میخندید و میگفت که میدونه دلیل ترس و رفتارش مسخره س این رو همه هم بهش گفتند اما خب اصلا نمیتونه بر ترسش غلبه بکنه و به دنبال کمک و راه چاره س چون واقعا همه افراد خانواده بسیج شدند برای کنار این خانم ماندن (البته گفت که هیچ کس از روی اجبار این کار رو نمیکنه و پدر و مادر و همسرش خیلی باهاش رابطه خوبی دارند و خیلی حمایتش میکنند و بهش سرکوفت نمیزنند یا رهاش نکردند)؛؛ در مورد رابطه با همسرش هم گفت که با هم دوست بودند و ازدواج کردند و الان هم رابطه خیلی خوبی دارند. و مساله دیگه اینکه گفت دوماه پیش برای لاغری داروخانه قرص فلوکستین رو بهش داده و این خانم یک ماه مصرف کرده اما الان یک ماهه که قطعش کرده چون دوستانش بهش تذکر دادن که این قرص افسردگیه و همسرش هم با مسئول داروخانه درگیر شده..اما مشکلی که هست اینکه خیلی عصبی و پرخاشگر شده و با همه چیز و همه کس دعوا میکنه که همه همکاران و اطرافیانش تعجب کردند که چرا اینقدر عوض شده و ناراحت بود که حتی دخترش رو هم کتک زده..میخواست تا در این دومساله راهنمایی بگیرد که باید چکار کند.