تحليل فيلم جزيره شاتر (Shutter Island)

چاپ مقاله

تحليل فيلم جزيره شاتر – Shutter Island 

 

اگر تا به امروز فیلم «جزیره ی شاتر» را مشاهده نکرده اید ، پیشنهاد میکنم که آن را در صدر لیست فیلم های مشاهده نشده تان قرار دهید ؛ مطمئن باشید از این کار پشیمان نخواهید شد.

تحليل فيلم جزيره شاتر (Shutter Island)

 

شناسنامه فیلم

Shutter Island فیلمی است به کارگردانی کارگردانِ موفق آمریکایی ، «مارتین اسکورسیزی» در سال 2010 ساخته شد. نام« لئوناردو دیکاپریو» و «مارک روفالو» به تنهایی میتواند جذابیت مسخ کننده ای به جذابیت این فیلم بیفزاید. جزیره ی شاتر که در ژانر درام ، معمایی و هیجان انگیز ساخته شده است ، توانست با نمره ی قابل قبول 63 از 100 ، توجه منتقدین را به خود جلب کند.

 

داستان فیلم

بگذارید به اتفاق هم ، به جزیره ای که محل نگهداری بیماران روانی است ، قدم بگذاریم. لوکیشن اصلی فیلم ، جزیره ای است نزدیک بوستون ؛ داخل این جزیره ، تیمارستانی وجود دارد به نام «اشکلیف» ؛ جایی که مجرمان روانی در آن نگهداری میشوند. تیمارستان از 3 ساختمان تشکیل میشد ، ساختمان A و B ، برای نگهداری بیماران زن و مرد ، ساختمان C برای نگهداری بیماران خطرناکتر روانی.
روایت خطی فیلم را با هم مرور میکنیم. یک مارشال ایالت متحده ی آمریکا ، «تدی ادوارد دنیلز» (لئوناردو دی کاپریو) به همراه همکارش «چاک آئول» (مارک روفالو) برای تحقیق راجع به زنی که از تیمارستان فرار کرده است ، راهی جزیره میشود. آن دو با هم در کشتی ای که به سمت جزیره در حال حرکت است ، آشنا میشوند. درست همانجایی که تدی دنیلز علت حالت تهوعش را که ناشی از آب زدگی است؛ برای همکارش توضیح میدهد. «راشل سولاندو» نام زنی است که در اتاق خود در تیمارستان ناپدید شده است. زنی که 3 فرزند خود را با دستانش در آب غرق کرده و به همین دلیل در تیمارستان بستری شده است.
مارشال ایالتی داستان ، در حین بررسی شواهد و مدارک، متوجه میشود یک برج فانوس دریایی در جزیره وجود دارد که برای حفاظت از آن سربازانی در اطرافش گماشته شده اند. در ادامه ی داستان ، متوجه میشویم روانشناسِ زنِ مفقود شده ، صبح آن روز جزیره را برای گذراندن تعظیلات ترک کرده است. تدی دنیلز برای کسب اطلاعات بیشتر خواهان بررسی پرونده ی تمام 66 نفر بستری شده میشود ، اما با مخالفت دکتر ارشد تیمارستان یعنی «دکتر کاولی» (بن کینگسلی) رو به رو میشود. تدی در خلال مصاحبهاش با کارکنان تیمارستان ، متوجه یادداشت غیر عادی یکی از کارکنان که برای وی نوشته بود ، میشود: «فرار کن!» . شکی که از قبل برای تدی به وجود آمده بود ، قوت گرفت! شکی که ناشی از تعداد بیماران بود. تعداد بیماران در لیست ، 67 نفر بود، اما لیست اسامی بیماران داخل تیمارستان، عدد 66 را نشان میداد!

بعد از مشکوک شدن تدی ، وی رویایی میبیند که عجیب به نظر میرسد ، که در آن ، زنش که 2 سالِ پیش طی آتش سوزی عمدی در ساختمانش، به قتل رسیده بود، به وی میگوید که «راشل» (زن مفقود شده) از جزیره خارج نشده است. در ادامه ، تدی که با همکارش چاک بیشتر آشنا شده و به وی اعتماد کرده است، دلیل آمدنش به این ماموریت را، علاوه بر پیدا کردن راشل، دیدار با بیماری روانی بیان میکند که ساختمان محل زندگی وی را دچار آتش سوزی کرده و زن وی را به قتل رسانده است؛ آری ، او یکی از بیماران روانی داخل تیمارستان است.
دکتر کاولی ، به تدی خبر پیدا شدن راشل را میدهد. تدی برای مصاحبه با او به اتاقش میرود و میفهمد که او دچار توهم است و تدی را با شوهرش اشتباه گرفته است. سردرد میگرنی به سراغ تدی می آید ، دکتر کاولی به وی یک مسکن قوی میدهد.
تدی دوباره همسرش را در خواب میبیند که میگوید برای پیدا کردن قاتلش ، باید در ساختمان C جستجو کند. طی گذشت روز ها، علاوه بر اینکه تدی شک میکند که تمام این ماموریت نقشه ای است از قبل طراحی شده برای گیر افتادن وی در این جزیره ، کم کم متوجه میشود که چاک ، همکارش، همان روانشناسِ راشل است که به تعطیلات رفته بود و در تمام این مدت ، تدی بازیچه ی دست روانشناسان، مامورین و کارکنان تیمارستان اشکلیف بوده است؛ اما چرا؟

بگذارید به عمق ماجرا برویم . گفتیم تدی دنیلز، مارشال ایالت متحده ی آمریکا است؛ تا اینجای داستان همه چیز منطبق با واقعیت است، اما یک نکته وجود دارد: تدی دنیلز، مارشالِ سابق ایالت متحده ی آمریکا است. اما چه اتفاقی افتاده که از این تیمارستان مخوف سر در آورده است؟
در خلال فیلم، نقش اول فیلم، خوابهایی از جنگ جهانی دوم و تبعات آن میبیند. گویی وی از قبل در جنگ جهانی دوم حضور داشته وقایع جنگ و نوعی اختلال پس از سانحه (PTSD) وی را رنج میدهد. علاوه بر آن، یکی از دکتر های تیمارستان، چند بار به تدی میگوید: «از مکانیسم های دفاعی خود استفاده میکنی.»
نقطه ی اوج داستان زمانی است که تدی، به برج فانوس دریایی میرود . در آن با صحنه ای رو به رو میشود که انتظار آن را ندارد؛ یک برج خالی از هر چیزی! تنها دکتر کاولی در یکی از اتاق های آن حضور دارد.تدی پرونده ی نفر 67م که در جستجوی آن بود را روی میز میبیند و مطالعه میکند.در این زمان است که او میفهمد 2 سال است که بیمار تیمارستان روانی اشکلیف و تحت دارودرمانی (کلپرومازین) است. در واقع 2 سال است که اندرو لیدیس ( نام واقعی تدی دنیلز) در دنیای خیالی خودش زندگی کرده و گروهی از روانشناسان سعی در بهبود حال وی دارند، اما موفق نبوده اند.
هنگامی که اسلحه ی روی میز دکتر کاولی را بر میدارد، دکتر کاولی سعی میکند که تمام ماجرا را در چند جمله خلاصه کند: مشخص میشود که زن اندرو، افسرده بوده و گرایش به خودکشی داشته است؛ آپارتمان داخل شهرشان را به عمد آتش زده و دلیل نقل مکان اندروی الکلی کنارِ گیر از مشکلات، به سمت برکه ای خارج از شهر بوده است. روزی اندرو به خانه می آید و بچه هایش را در حالی میبیند که در برکه ی آب کنار خانه غرق شده اند؛ زن اندرو این کار را انجام داده بود و بچه های خود را داخل آب غرق کرده بود. اندرو با اسلحه در حالیکه به همسرش میگفته «دوستت دارم» ، وی را به قتل رسانده بود.
رفتار بیمار شصت و هفتم و خطرناکترین و باهوشترین بیمار تیمارستان، بعضی اوقات نرمال، گاهی همراه با پارانویا،هذیان گزند و آسیب، افسردگی و علائمی از اسکیزوفرنیا است.وی به خود می آید و میبیند که توهم های وی روز به روز بیشتر شده و کارش به اینجا رسیده است.
هنگامی که دکتر کاولی به اندرو میگوید هیچ چیز آنطوری که در ذهن وی است، وجود ندارد. حتی آن اسلحه ی چوبی که وی در دست دارد و با شکستن اسلحه ی چوبی، تمام حقایقی که در ذهن تدی و مخاطب فیلم وجود دارد، به یکباره میشکند؛ طوری که صدای شکستن آن باعث میشود فرضیه ای که احتمالا برای مخاطب به وجود آمده بود، قوت بگیرد. و اما شرح این فرضیه:
اگر به خاطر بیاورید، از همان سکانس اول فیلم، تدی دنیلز ( لئوناردو دی کاپریو) هنگامی که روی کشتی به سمت جزیره در حال حرکت بود، دچار حالت تهوع شد. علت این حالت تهوع میتواند به خاطره ای که تدی در گذشته داشته است، بر گردد: غرق شدن بچه های تدی (اندرو) در برکه ی آبِ کنار خانه وی.
اوایل فیلم، دکتر کاولی به تدی برای تسکین سردردش، قرص آسپرین میدهد که در یک ظرف کوچک لیوان مانندِ مخصوص قرار داده شده بود؛ این ظرف غالبا برای دادن دارو به افرادی که بیماری روانی دارند، استفاده میشود.
اسم اصلی تدی ادوارد دنیلز، «اندرو لیدیس» است. یکی از شواهد این نکته، وقتی است که وی به ساختمان C میرود. هنگامی که اسم لیدیس صدا زده میشود، وی بر میگردد و به صدا واکنش نشان میدهد.
از همان ابتدا، رفتار مامورین ساختمان های تیمارستان، با دنیلز بد و همراه با عصبانیت بود. دلیل این رفتار، به ستوه آمدن مامورین از تکرار چند باره ی این داستان و نقش بازی کردن بود.

 

زندگی کردن مثل یه هیولا، یا مردن مثل یه انسان خوب

در نهایت، روانشناسان اندرو، در اثبات اینکه اندرو لیدیس ، بیمار روانی که دارای مشکل توهم شدید است، میتواند بدون تغییر در مغز ، به رفتار سالم خویش بازگردد، شکست میخورند!
دیالوگ آخر سکانس پایانی فیلم بی نظیر جزیره ی شاتر، تامل برانگیز است:
-تدی دنیلز (اندرو لیدیس) : میدونی، اینجا منو به این فکر میندازه
-دکتر شن: چه فکری رئیس؟
-تدی دنیلز: که کدوم بدتره؟ زندگی کردن مثل یه هیولا، یا مردن مثل یه انسان خوب…؟
-دکتر شن: ( با نگاه ممتد، خیره و پر از تعجب ) تدی…؟
و این پایان و آغاز یک شاهکارِ واقعی است.

متین مرادی – دانشجوي كارشناسي ارشد مشاوره ي خانواده