اصول اخلاقی جامعه ی کشاورزی

چاپ مقاله

تغییر مبانی اقتصادی زندگی عامل مهمی است که موجب تغییر اصول اخلاقی می گردد. در تاریخ زندگی بشر از این قبیل تغییرات عمیق دو بار اتفاق افتاده است: یکی در انتقال از زندگی صیادی به زندگی کشاورزی و دیگری در انتقال از زندگی کشاورزی به دوره ی صنعتی. تمام حوادث و وقایع اساسی زندگی انسانی ناشی از این دو تغییر مهم در تاریخ حیات بشری است. در هر یک از این دوره ها، آن اصول اخلاقی که در دوره ی سابق برای سلامت نوع مفید محسوب می شد در دوره ی نو مضر و ناشایست شناخته شد و با کندی و آشفتگی رو به تغییر نهاد.

هنوز نمی دانیم که انسان کی و چگونه از صیادی به کشاورزی منتقل شد ولی می دانیم که در نتیجه ی این انتقال بزرگ به فضایل جدیدی نیاز افتاد و در زندگی آرام و پایدار کشاورزی بسیاری از فضایل کهن به نقایض بدل شد. به کار و کوشش بیشتر از شجاعت نیاز افتاد و میانه روی مطلوب تر از شدت عمل گشت و صلح مفیدتر از جنگ شد. بالاتر از همه در وضع زن تغییراتی پدید آمد. به وجود زن در مزرعه بیشتر از شکارگاه احتیاج افتاد زیرا استخدام زنی بیگانه برای این همه کار، گران تمام می شد و ازدواج آن را ارزان تر می کرد. و به علاوه کودکی که در نتیجه ی ازدواج به بار می آمد بیشتر از مخارج غذا و لباس ساده اش نفع می رساند. کودکان تا دوره ی بلوغ در مزرعه برای پدر کار می کردند و برای تربیت آنها دیناری صرف نمی شد و حتی دختران نیز تا اندازه ای سودمند بودند. به همین جهت نقش مادری امری مقدس شد و محدود کردن نسل امری زشت و غیراخلاقی.

اخلاق موروثی ما در این محیط روستایی شکل گرفت زیرا مرد در مزرعه از حیث عقل و جسم زودتر پخته تر و بالغ می گردد. چون زودتر از موقع طبیعی ازدواج می کند از محدودیت هایی که اصول اخلاقی برای روابط پیش از ازواج وضع می کند رنج نمی برد و مقتضیات حیا و عفت در نظر او مقبول و معقول است. عفت برای زنان امری حتمی بود زیرا بی عفتی منجر به داشتن فرزندانی می شد که از حمایت قانون اخلاقی محروم بودند.

این قانون اخلاقی کشاورزی، با اصول عفت و زود زن گرفتن و تک همسری و تحریم طلاق و کثرت اولاد، پانزده قرن در اروپا و مستعمره های اروپایی دوام یافت. اجرای این اصول سهل بود زیرا اعضای خانواده در مزرعه، واحد تولید بودند؛ زمین را شخم می زدند و از ثمرات آن به تساوی بهره می بردند. صنعت نیز در آغاز متعلق به خانواده بود زیرا تولید صنعتی در خانه صورت می گرفت نه در کارخانه؛ و به همین جهت خانه را از مشغله و سروصدای جدید پر می کرد و به آن وظیفه و معنی نویی می داد. در آن زمان دسته ی کوچک کارگران هنگامی که کار روزانه پایان می یافت و شب فرا می رسید دور یک میز جمع می شدند یا در جوار آتش می نشستند و خود را با بازی های مختلف و مطالعه ی کتب گذشتگان خود سرگرم می کردند. همه چیز رشته ی محبت برادر را به برادر و فرزند را به پدر و مادر و زن و شوهر را محکم تر می کرد.

منبع: «لذات فلسفه» نوشته ویل دورانت