ارتباط نوجوان با والدین و مشکلات آن – قسمت اول

چاپ مقاله

ارتباط نوجوان با والدین و مشکلات آن

 

ارتباط نوجوان با والدین

تنها جانداری که قادر نیست به تنهایی در زمانی طولانی به زندگی خود ادامه دهد، کودک انسان است، هیچ نوزادی به اندازه نوزاد انسان نیاز به مراقبت و نگهداری فیزیکی ندارد. او علاوه پر مراقبت فیزیکی، نیاز به محبت و ابراز عاطفه نیز دارد. شخصیت سالم در سال های اول زندگی، بر پايه ارضای خواسته های عاطفی و جسمانی شکل می گیرد. کودک نیاز دارد که احساس کند اشخاصی او را دوست دارند، برای او احترام قائل اند، او را همان طور که هست، قبول دارند، در مقابل مشکلات از او حمایت می کنند و منبع ایمنی برای ارضای نیازهای روانی و جسمی او هستند. این حس در افزایش اعتماد به نفس و اتکابه نفس کودک بسیار مؤثر است، خانواده به عنوان بنیادی ترین نهاد، مهم ترین نقش و تأثیر را در زندگی فرزندان، سرنوشت و سلامت روان آینده آنان دارد.

ریل (۱۹۷۳) در زمینه تأثیر تجارب دوران کودکی بر شخصیت انسان، بیان می کند که نوزاد احتیاج به یک دوره طويل توجه و علاقه مادری دارد و اگر در این مدت مادر وجود ندارد، یک فرد دیگری باید این مسئولیت را بر عهده بگیرد. چنین توجهی ادامه حالت طبیعی چنین است، زیرا در آن مدت از او به خوبی محافظت می شده است. این توجه برای جلوگیری از پیدایش اضطراب در نوزاد امری بسیار ضروری است. این رابطه نه تنها برای ارضای حوایج جسمی و روانی کودک لازم است، بلکه اساس روابط اجتماعی او را نیز پایه گذاری می کند.» (شاملو، ۱۳۸۷، ص ۵۰)

 

آشفتگی های اساسی شخصیتی

در سال ۱۹۵۱ بولبی در تحقیقی نشان داد که کودک خردسالی که رابطه مستمر نزدیک و پر محبتی را با مادرش (یا جایگزین دائمی مادرش) تجربه نکرده است، در مراحل بعدی زندگی از آشفتگی های اساسی شخصیتی رنج می برد و این اثری درازمدت در شخصیت آینده او خواهد داشت؛ این نظریه معروف به «نظريه محرومیت از مادر است. بنابراین، برای امنیت کودک، الگوهای پایدار دل بستگی عاطفی نقش مهمی دارند. تحقیقات نشان میدهد که آثار مستقیم محرومیت از چنین پیوندهایی در سنین بین شش ماهگی تا چهار سالگی بیش از همه به چشم می خورد که به پریشانی عاطفی منجر می شود.

کلمن (۱۳۷۹) معتقد است که سختی ها و آسیب های احساسی سال های ابتدایی زندگی، تأثیر پایدار و فراگیری در دوران بزرگ سالی دارند. کووالت (۱۳۹۰) نیز در این راستا مطرح می کند که بسیاری از اتفاقات زندگی و اثرات منفی آن ها می توانند در شکل گیری شخصیت افراد نقش بسزایی داشته باشند، در این زمینه می توان به اتفاقاتی اشاره کرد که عبارت اند از:

اعتیاد به مواد مخدر یکی از والدین و یا هر دو؛ مرگ یکی از والدین؛ سوء استفاده جسمی، احساسی و یا جنسی بیماری روحی و احساسی یکی از والدین؛ برعکس شدن نقش کودک و مادر؛ نبود مهر و محبت؛ زیاده روی و زیاده خواهی؛ حدومرز و محدودیت های نامشخص؛ جو سختگیر و مقرراتی شدید نادیده گرفته شدن احساسی و جسمی.

ارتباط نوجوان با والدین و مشکلات آن

والدین چگونه با نوجوانان خود ارتباط داشته باشند؟

با شروع دوره نوجوانی این سؤال برای والدین مطرح می شود که در این دوره باید چگونه با نوجوانان خود ارتباط داشته باشند؟ و آیا دوران بلوغ بر روابط آنان با فرزندانشان تأثیر میگذارد؟ در آغاز، روان کارهایی مانند فرويد (۱۹۵۸) تأکید به رها شدن از قیدوبندهای عاطفی با والدین را داشتند و از نوجوان انتظار داشتند که از طریق طغیان و شورش عليه والدين، وابستگی خود را به آنان قطع کنند.

آنان به والدین توصیه می کردند که رابطه محبت آمیز خود را با فرزندان کاهش دهند تا بر فرآیند جداسازی آنان تأثیر نگذارند؛ نوجوانانی که این رابطه را حفظ می کردند، ترسو و نابالغ تلقی می شدند. بعدها این دیدگاه تغییر کرد و بر اساس نظریه های جدید، نوجوانان درگیر کشمکش های پیچیده تری شدند. در این راستا، بلوس (۱۹۶۷) فرآیند تفرد در نوجوانان را عنوان می کند، فرآیندی که طی آن نوجوان رابطه خود را با بزرگسالان مهم و بانفوذ زندگی خود حفظ می کند و همزمان در جستجوی استقلال بیشتری است. آنچه در این دوره تغییر می کند، افزایش تعلق خاطر و تعهد نوجوان به همسالان خود حال این سوال مطرح می شود که نوجوان در نتیجه اختلال در ارتباطات خانوادگی، چگونه رفتار می کند؟

باون (۱۹۷۸) معتقد است که اگر نوجوان ضمن روابطی که با خانواده دارد، فشار روانی زیادی را متحمل شود، ازلحاظ هیجانی از خانواده می گریزد؛ از آنان فاصله می گیرد و تعاملاتش با خانواده سطحی و مختصر می شود. او این عمل را برش هیجانی» می نامد. نوجوانی که هوش هیجانی دارد، کارهای روزانه اش را انجام می دهد، ولی به نوعی کناره گیری می کند. او در ظاهر برای درس خواندن، ولی در حقیقت برای فرار از مشکلات خانوادگی به اتاقش می رود