کسب هویت و ارتباط آن با خودکارآمدی

چاپ مقاله

کسب هویت و ارتباط آن با خودکارآمدی

کسب هویت و خودکارآمدی

نوجوانان در صورت کسب هویت موفق به توانمندی ها و قضاوت های خود باور دارند و در مقابله با مسائل و مشکلات زندگی، از راهکارهای اثربخش استفاده می کنند.
خودکارآمدی از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت بندورا (۱۹۹۷) برگرفته شده است. خودکارآمدی به باورهايا قضاوت های فرد، به توانایی های خود در انجام وظایف و مسئولیت ها اشاره دارد؛ چراکه عملکرد مؤثر افراد، علاوه بر داشتن مهارت ها، نیز نیازمند باور به توانایی اجرای آن مهارت ها است. به اعتقاد ہندوراء خودکارآمدی بر انگیزش و عملکرد افراد مؤثر است. بهبود زندگی، بیشتر مدیون افراد دارای پشتکار است تا افراد ناامید. باور به خود، ضرورتا موفقیت را تضمین نمی کند، ولی عدم باور به خود، مسلما زمینه را برای شکست فراهم می کند. افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از توانایی های خود استفاده کمتری می کنند

کسب هویت و ارتباط آن با خودکارآمدی
کلینک (۱۳۸۶) معتقد است که خودکارآمدی به انتظارات و اطمینان افراد از مؤثر بودن پاسخ ها و توانایی هایشان، در مقابل مسائل گوناگون زندگی اشاره دارد. افرادی با خودکارآمدی بالا، در هنگام مواجه با مشکلات زندگی با قدرت و پشتکار، آن قدر راه حل های مختلف را امتحان میکنند تا بالاخره موفق می شوند. افرادی که خودکارآمد هستند، از نقاط قوت و ضعف خود آگاه هستند. آنها اهداف واقع بینانه را انتخاب میکنند و از خود انتظارات معقولی دارند. آنان در مقابله با مشکلات مسئله مدار عمل می کنند و از رویارویی با مشکلات دشوار زندگی اجتناب نمی کنند، چرا که به مهارت های مقابله اي خود اطمینان دارند و می دانند که از عهده مشکلات بر می آیند. افراد خودکارآمد می توانند امیال و خواسته های غیرواقع بینانه و مضر خود را شناسایی کنند و تغییر دهند. پژوهش های شورا و همکاران (۱۹۸۹-۱۹۷۷) روش های زیر را در این زمینه پیشنهاد می کنند 

داشتن هدف در زندگی: موفقیت در کارها موجب خودکارآمدی می شود و این در صورتی ممکن است که افراد در زندگی اهدافی داشته باشند. فرد باید هدف گزینی را تمرین کرده و پس از دست بافتن به آن ، خود را تشویق کند.

انتخاب معیار های معقول و منطقی برای اهداف: وقتی که اهداف ، مشکل و چالش برانگیز باشند، افراد از دست یابی به آن ها احساس رضایت می کنند؛ این اهداف باید واقع بینانه باشند، طوری که بتوان به آنها دست یافت. 

انتخاب الگوهای مناسب برای خود در زندگی: باید افرادی به عنوان الگو انتخاب شوند. این الگوها باید افرادی باشند که الهام بخش زندگی پرتلاش باشند و احساس کفایت و تسلط را در افراد ایجاد کنند.

با خود به شيوه مثبت صحبت کردن: افراد باید زمانی را برای روحیه دادن به خود انتخاب کنند و به تجارب خوب و موفقیت های گذشته خود فکر کنند 

تلاش و کوشش برای حل مشکلات و رسیدن به اهداف: افراد باید بدانند که رسیدن به اهداف و غلبه بر مشکلات نیازمند انرژی و تلاشی است که صرف آن می کنند. نویسندگان و هنرمندان برای کسب تسلط در حرفه خود، ساعت ها وقت صرف می کنند و معتقدند پیروزی به میزان علاقه شما به آن بستگی دارد»

موضوع دیگری که این بحران هویت را تشدید می کند، مسئله انتخاب شغل است. اریکسون ناراحت ترین بخش نوجوانی را بالا تصمیمی شغلی می داند. یک نظرسنجی که در سال ۱۹۸۸ توسط وابولانو و هولدن” از نوجوانان صورت گرفته بود، این ادعا را ثابت کرد. بیشترین نگرانی نوجوانان در این نظرسنجی در درجه اول، در زمینه کار و تمرات بود؛ نگرانی آنان پس از آن، در زمينه سرووضع ظاهر، تعامل با پدر، مادر، سایر اعضای خانواده و دوستان و درنهایت، آخرین نگرانی این نوجوانان امیال جنسی، خوردن مشروبات الکلی و کشیدن سیگار بودند، ازاین رو، برای بسیاری از نوجوانان انتخاب صحیح و رضایت بخش شغلی مناسب، بسیار سخت است.