وحدت وجود از دیدگاه دکترشریعتی

چاپ مقاله

«انسان فواره ای است که از قلب زمین عصیان می کند و در این جستن شتابان و شورانگیزش،هرچه بیشتر اوج می گیرد بیشتر«پریشان و تردید زده»می شود،اندک اندک هیجانش آرام می گیرد و میل به بازگشت او را در انتهای راه انحنایی می افکند که هم صعود است و هم رجعت.قرار و بازگشت با هم در ستیزند به آخرین قله رهایی که می رسد ناگهان احساس می کند که در فضا معلق مانده است،در برزخ میان زمین و آسمان بلاتکلیف و بی پناه،نمی داند چه کند؟ از آنجا،افق تا افق جهان را می نگرد که صحرای خلوت و بیابان حیرت است از رهایی اینچنین بی سرانجام ناگهان می گریزد و سر را از هراس تنها ماندن در چین و شکن های گیسوان مواج آب فرو می برد و در عمق زمردین استخر زلال خویش پنهان می سازد و با نفی خویش در پیش چشمان آزاردهنده تنهایی در آغوش وصال خویشاوندی بودن خویش را ایمان و آرامش می بخشد،خویشتن خالی و ناپایدار و لرزانش را از«بودن»لبریز می کند،درونش از وجود موج می زند.
چه زیبا و عمیق است این دیالکتیک صوفیانه «وحدت وجود»در فرهنگ سرشار و شوق در فنای خویش بقا یافتن»
همانطور که می بینید دکتر شریعتی باطنی فلسفی از وحدت وجود را در ظاهری ادبی می ریزد و چه زیبا معجزه می کند با کلمات.