وجود و قدرت از دیدگاه هایدگر و فوکو (1)
چاپ مقالهوجود و قدرت از دیدگاه هایدگر و فوکو (1)
مفهوم وجود از نظر هایدگر
مفهوم وجود در کانون افکار هایدگر جای دارد و همین سخن را راجع به قـدرت،در آثـار فـوکو هم میتوان گفت. تاریخ وجود چشماندازی در برابر هایدگر میگشاید که از آن چشمانداز وی درمییابد که در عـالم جـدید مـا،چگونه اشیا به متعلقات مبدل شدهاند.فوکو تأیید هایدگر را بر اشیا به تأکید بـر خـودها(ذوات)و اینکه چگونه فاعل شناسا میشوند،تبدیل میکند و درست همانگونه که هایدگر تاریخچهای دربـارهء وجـود،کـه اوج آن فهم فنی وجود است،در اختیار مینهد تا به ما در فهمیدن و غالب آمدن بـر روش مـتداولی که در پرداختن به اشیا به عنوان متعلق شناخت داریم،مدد رساند.فوکو نـیز بـه تـحلیل نظامهای قدرت چندی که اوج آنها زیست-قدرت جدید است،میپردازد تا ما را در رهانیدن خودمان از ایـنکه خـود را فاعل شناسا بدانیم یاری کند.
مقایسه وجود از نظر هایدگر یا قدرت از نظر فوکو؟
از این تشابهات کلی این مطلب از خاطر مـیگذرد کـه شـاید بررسی اینکه تا چه حد میتوان « وجود » مورد نظر هایدگر را با«قدرت» مورد نظر فـوکو مـقایسه کـرد،امری روشنگر باشد.آیا این الفاظ کارکرد مشابهی دارند؟تا کجا دورههای مورد نـظر هـایدگر در تاریخ وجود نظامهای مورد نظر فوکو در شجره نامهء قدرت به هم شباهت دارند؟ این دو تعبیر راجع بـه تـاریخ و سرگذشت ما تا چه حد این دو متفکر را به نقد اوضاع و احوال فـرهنگی فـعلی ما به روشهای مشابهی رهنمون میشود؟به نظر هـر کـدام از ایـن دو،خطر چیست؟تصور هریک از این دو تن از مقاومت چیست؟و البته ایـن را نـیز باید بپرسیم که آیا این دو متفکر اختلاف مهمی هم با یکدیگر دارند یـا نه؟
ایـن نکته را باید تذکر داد که حـمایت نـخستین هایدگر از سـوسیالیسم نـاسیونال و تـوصیهء بعدی وی به انفعال سیاسی،کاملا مـخالف تـأکید فوکو بر آزادی اجتماعی و فعالیت سیاسی وی به نظر میآید.پیداست که هایدگر یـک نـوع محافظهکار است و فوکو آشکارا چپی اسـت،اما اختلاف چشمگیر مـیان نـگرشهای سیاسی هایدگر و فوکو نباید سـبب نـادرست و بیفایده به نظر رسیدن این تحقیق گردد.اظهار نظر فوکو دربارهء هایدگر را در آخـرین مـصاحبهاش باید به یاد آوریم:
«در نـظر مـن هـایدگر همواره فیلسوف مـهمی بـوده است…کل پیشرفتهای فـلسفی مـن تحت تأثیر خواندن(آثار هایدگر) بوده است.»
این آخرین گفتهء فوکو،در هنگامی که مـرگ قـریب الوقوع وی او را به گفتن حقیقنت حتی در پاریـس کـشاند،ما را بـه پرسـیدن ایـن سؤال وامیدارد که چـگونه فوکو،علی رغم طرز فکر کاملا متفاوت سیاسی خود، میتواند لا اقل ادعا کند که از بـرخی جـهات اساسی پیرو هایدگر است؟
کارکرد وجود و قـدرت
در آغـاز فـهم ایـن نـکته اهمیت دارد که وجـود بـه نظر هایدگر جوهر یا یک جریان نیست.وجود در(فلسفهء)هایدگر متقدم،عبارت است از«آنچه هماکنون بـراساس آن، مـوجودات فـهم و درک میشوند.»میتوان گفت که فهم وجود عـبارت اسـت از آن شـیوهء زنـدگی کـه در نـحوهء همآهنگ شدن اعمال روزمره متجلی است.فهمی که در یک فرهنگ نسبت به وجود در کار است این امکان را فرهم میسازد که افراد و اشیا به عنوان چیزی ظاهر گـردند.
مثلا به عنوان قهرمان یونان ویا به عنوان قدیس در قرون وسطا.یعنی اعمال مشترکی که با آنها ما اجتماعی میشویم،سبب فراهم آمدن فهم بنیاد دینی میشوند،دربارهء آن چه یـک مـتعلق(عین)محسوب میشود،آنچه یک انسان به حساب میآید،و آنچه انجام دادنش معقول است که براساس آن میتوانیم افعال خود را به سوی اشیا و افرادی خـاص جـهت دهیم. بنابراین،فهم وجود به وجودآوردندهء چیزی است که هایدگر بیاض (Sichtung) مینامد.هایدگر روشی را که به آن نحو بیاض میتواند هم چیزی را ظاهر گـردد و چـیزی را که میتواند انجام گیرد،مـحدود مـیسازد و هم آندو را گشوده میدارد،«حکومت نامرئی»بیاض میخواند.
تاریخچهء وجود در غرب از نظر هایدگر
به نظر هایدگر تاریخچهء وجود در غرب،تاریخچهء غلط فهمیدن بیاض است.از زمان افلاطون به این سـو، فـیلسوفان دریافتهاند که چیزی ورای مـوجودات مـتعارف سبب هستی و معقولیت آن موجودات است،اما چون بیاض همواره در زمینهء امر قرار دارد-یا به تعبیر هایدگر، عقب میکشد-فلاسفه به جای آن وجود برینی را نهادهاند که بنیاد موجودات و منبع هـمهء مـعانی است.وجود برین به نظر افلاطون عبارت بود از خیر،به نظر ارسطو محرک نامتحرک،به نظر مسیحیان خدای خالق و پس از عصر روشنگری خود انسان بود.هایدگر همهء این کوششها برای جـایگزین کـردن«وجودترین وجـود»به جای بیاض را الهیات وجودی یا ما بعد الطبیعه مینامد.سپس خواهیم دید که به نظر فـوکو،قدرت نیز دچار بدفهمی مشابهی شده است.
اگر فرض کنیم فـوکو در حـال دسـتیابی به بیاضی اجتماعی با تأکیدی بر نحوهء هماهنگی اعمال روزمرهء افراد و گروهها است،بهگونهای که آنچه را افـراد مـیتوانند بیندیشند و انجام دهند و باشند،ایجاد کند،تداوم بخشد و محدود سازد،بسیاری از اظهارات دشـوار وی در بـاب قـدرت بامعنا خواهد شد.به نظر فوکو،قدرت،همانند وجود مورد نظر هایدگر،هستومند یا نـهاد ثابتی نیست، بلکه در اعمال اجتماعی تاریخی تجسم مییابد
وی میگوید:«باید نامگرا بـود،قدرت نه یک نـهاد اسـت،و نه یک ساختار و نه قوت خاصی است که ما از آن بهرهمندیم؛نامی است که کسی به یک موقعیت پیچیدهء سوق الجیشی در یک جامعهء خاص اطلاق میکند.» این موقعیت سوق الجیشی از افـراد یا گروههای خاصی سرچشمه میگیرد که با یکدیگر مخالفت میورزند.این افعال،در مجموع،فضایی اجتماعی ایجاد میکنند که در آن فاعلهای شناسا و متعلقهای شناخت و امور واقعی (حقیقی)معین میگردند.قدرت نیز،مانند بـیاض سـازنده است.فوکو میگوید:«قدرت سازنده است؛واقعیت را میسازد،قلمرو متعلقات شناخت(اعیان)و مناسک حقیقت را میسازد.»
قدرت از نظر فوکو
به نظر فوکو قدرت،برخلاف خشونت،افعال را مهار میکند،در حالی که در عین حال آنها را آزاد مـیگذارد:
«قـدرت تنها در مورد فاعلهای شناسای آزاد،و تنها تا آنجا که آزادند،اعمال میشود.مراد ما از این(سخن)آن فاعلهای شناسای فردی یا جمعیای است که با عرصهای از امکانات مواجهند که در آن روشهای مـتعددی بـرای رفتار کردن،عکس العملهای متعدد و رفتارهای مختلف تحقق تواند یافت.»
فوکو نیز چون هایدگر،از اینم روش غیر خشونتآمیز هدایت کردن افعال به آنها حکومت تعبیر میکند:
«اساسا قدرت،کمتر از مـسئله حـکومت،درگـیری و مواجههای میان دو دشمن یا پیـوند یـکی بـا دیگری است…حکومت کردن،به این معنا، عبارت است از سازمان دادن عرصهای مناسب از فعل دیگران.»
قدرت از نظر هایدگر
میتوان،به تعبیر هایدگر،گفت کـه قـدرت آن اسـت که براساس آن انسانها هماکنون به درک و فهم یکدیگر نـایل مـیشوند:
«مقصود من از اندیشهء حاکمیت عبارت است از تمامیت اعمال که به مدد آن میتوان تدبیراتی را که افراد میتوانند آزادانه دربارهء یـکدیگر بـیندیشند،تـعیین و سازماندهی و ابزارمند کرد.»
از آنجا که فوکو نه به چگونگی ظـاهر گشتن اشیا، بلکه منحصرا به اشخاص(مردم)علاقهمند است،لفظ «قدرت»،که معمولا برای توصیف نحوهء حکومت کـردن حـکومتها بـر افعال اشخاص به کار میرود،نامی مناسب،و گرچه شاید گمراهکننده،بـرای ایـن جنبهء منتخب از بیاض به نظر میآید.ناگفته نماند که یک نوع قدرت به این معنای وجـودشناختی،چـنانکه یـک فهم و برداشت خاص نسبت به وجود ذاتی هر جامعهای است.به نـظر فـوکو«جـامعهء بدون روابط قدرت تنها میتواند امری انتزاعی باشد