نظریه عمومی سیستم ها

چاپ مقاله

نظریه عمومی سیستم ها

نظریه عمومی سیستم ها

نظریهٔ عمومی سیستم ها نخستین بار توسط زیست شناسی به نام لودویگ فون بر تالانفی در دههٔ ۱۹۴۰ پیش کشیده شد. این نظریه کوششی است برای ارایهٔ یک الگوی نظری جامع که تمامی نظامهای زنده را در بر بگیرد؛ این الگو به کار تمامی علوم رفتاری می خورد. سهم عمدهٔ بر تالانفی، فراهم ساختن چهارچوبی است برای توجه به پدیده های به ظاهر بی ربط و درک اینکه آنها چگونه در کنار یکدیگر مؤلفههای به هم پیوستهٔ یک نظام بزرگتر را تشکیل می دهند

نظریه عمومی سیستم ها

برتالانفی موجودات زنده را نظامهای فعال و بازی می دانست که ویژگی تمامی آنها عبارت است از جریان ورودی و خروجی اطلاعات. با اینکه شاید چنین به نظر برسد که این جانداران در حالت ثبات قرار دارند، وضعیت ثابت مورد نظر از طریق تغییرات دایمی حاصل میگردد، زیرا جاندار همواره در حال پیشروی به سوی سطوح بالاتری از سازمان بندی و کلیت است.

به رغم آنکه برتالانفی نسبت به برخی از آرای دانش به فرمانش این انتقاد را می کرد که آنها بیش از اندازه ماشینی هستند، و خودش را از جنبش خانواده درمانی دور نگه می داشت، با همهٔ این احوال، او را می توان طلایه دار کسانی دانست که نظر همگان را به نظامی که مؤلفه های پیچیده اش در حال تعامل دوسویه اند، جلب کرد.

بر تالانفی به جای آنکه هر تکه از نظام را مجزا تلقی کند و برای ساخت یک پدیده، اجزا را کنار هم بگذارد، بر روابط مابین آن اجزا تاکید می کرد؛ بهترین راه برای درک مؤلفههای مختلف آن است که آنها را تابعی از کلر نظام بدانیم.

بررسی فرایندهای تبادلی

به نظر برتالانفی، برای درک نحوهٔ کار یک چیز باید به بررسی فرایندهای تبادلی پرداخت که میان مؤلفه های آن رخ میدهد. موضوع بررسی علمی باید الگوی حاصل از این تبادلات – ارتباط سازمان یافته میان اجزا – باشد، نه صرفا نحوهٔ مشارکت مستقل ان اجزا در کل نظام. او معتقد بود که با موجودات زنده (برخلاف ماشین) پدیدهٔ هم پایانی را نشان می دهند (توانایی رسیدن به مقصد یا هدف با نهایی از مبادی متفاوت و به روشهای مختلف)؛ یعنی، حالت بر نهایی توسط شرایط آغازین وضع نمی شود(چیزی که برای ماشین مصداق دارد) بلکه بر «اساس تعامل پویا در نظامی باز که به دنبال کسب حالت ثبات است»، محقق می شود.

همانطور که دیویدسون (۱۹۸۳) خاطرنشان می سازد، بر تالانفی اصطلاح مزبور را به معنای زیستی آن به کار میبرد تا نشان دهد که چطور جاندار برای اعادهٔ کلیت خود از یک توان خودجوش برخوردار است؛ در اینجا، وضعیت مثل زمانی است که بدن انسان برای مقابله با عفونت پادتن تولید می کند. در اصطلاح خانواده درمانی، مجموعه الگوهای تعاملی ریشه داری تکرار می شوند؛ صرف نظر از اینکه، چه موضوعات یا مسایلی در درون خانواده پدیدار شده باشد، اعضای خانواده با استفاده از الگوهای تبادلی رفتاری و ارتباطی که حالت حشوی و عادتی دارند، به آن موضوعات یا مسایل پاسخ خواهد داد.

 

علیت حلقوی

نظریهٔ عمومی سیستم ها میکوشد تا نظامها را با توجه به شیوهٔ سازمان بندی و نیز همبستگی متقابل اجزای آن طبقه بندی کند. دیدگاه کاهش گرای سنتی و متعارف راجع به یک نظام (که مشتق از علوم مادی یا فیزیکی است) پدیده های پیچیده را با فروکاستن ان نظام به مجموعه ای از واکنشهای علت و معلولی ساده تر، و تحلیل خطی این موضوع که الف چگونه باعث ب، و با چگونه باعث ج می شود، و جز اینها، تبیین می کند. برعکس، نظریهٔ عمومی سیستم ها نوعی معرفتشناسی را پیش میکشد که براساس آن، این ساختار نیست که یک پدیده را تعریف می کند، بلکه سازمان بندی آن نتیجهٔ الگوی عامل اجزایی است که آن را تعریف میکند.

به عبارت دیگر، اهمیت اجزای سازندهٔ نظام کمتر از روابط متقابلی است که میان آنان جریان دارد. می تواند باعث ب شود، اما ب نیز بر الف تأثیر میگذارد (علیت حلقوی). وانگهی، الگوها در طول زمان شکل گرفته و تداوم می یابند، زیرا ما علاوه بر ساختار، با فرایند نیز سر و کار داریم.

 

نظام از نظر جی. جی. میلر

یکی از نظریه پردازان علوم رفتاری به نام جی. جی. میلر (۱۹۷۸) تمامی نظامهای زنده را زیرمجموعه های ویژهای از نظامهای باز میداند. براساس مجموعه اصولی که وی ارایه کرده است، تمامی پدیده هایی را که علوم زیستی و اجتماعی به وصف آنها می پردازند، می توان بر طبق طرحوارهٔ جامعی که از هفت سطح مرتبه ای برخوردار است، مرتب کرد. این هفت سطح از سادهترین تا پیچیده ترین حالت عبارتاند از: یاخته ها، اندامها (متشکل از یاخته ها)، جانداران (صورتهای مستقل حیات)، گروهها (خانواده ها، کمیته ها)، سازمانها (دانشگاهها، شرکتهای چندملیتی، شهرها)، جوامع یا ملل، و نظامهای فراملیتی.

هر یک از سطوح بالاتر شامل تمامی سطوح زیرین می شود و محیط نظامهای متعلق به سطحی را که بلافاصله در زیر آن قرار دارد، فراهم می آورد. بر طبق اصول موضوعی میلر، از حدود سه بیلیون سال قبلی که یاخته ها رو به تحول نهادهاند، جریان و مسیر کلی این تکامل به سوی پیچیدگی بیشتر بوده است.

 

نظام ها و

هیچ چیز یا هیچ کسی در خلاً به سر نمیبرد؛ جهان متشکل از نظامهایی است که در بطن سایر نظامها قرار دارند. شخصی که دچار پریشانی روانی است، فقط بخشی از یک خرده نظام در داخل نظام خانوادگی به شمار می آید، لیکن کل به نظام خانواده تحت تأثیر آن قرار داشته و بر آن اثر میگذارد. خانواده های بدکاری که برای درمان به یک مؤسسهٔ اجتماعی مراجعه می کنند مؤلفه ای از نظام سازمانی همان مؤسسه قلمداد می شوند. آنها نیز به نوبهٔ خود بر هزینه کردن بودجهٔ دولتی، کمک هزینه های آموزشی ویژهٔ پژوهش راجع به زندگی خانوادگی یا تربیت مشاوران خانواده، و جز اینها تأثیر می گذارند.

 

انسان متشکل از …

انسان سامانه ای است متشکل از چندین خرده نظام اندامی و، همانگونه که نشان دادیم، به عنوان یک جاندار، بخشی از یک طرحوارهٔ بزرگتر به شمار می آید. مثال بلاچ و لاپریر  را دربارهٔ خانمی که افسرده شده است، در نظر بگیرید. رفتار حاوی نشانهٔ او را در چه سطحی می توان به بهترین وجه درک کرد و مؤثرترین مداخله را برای او به کار برد؟

در سطح اندامی، افسردگی درک می تواند به خاطر تغییرات هورمونی دورهٔ قاعدگی او باشد؛ در سطح جانداری، به خاطر شیوهٔ ابراز تکانه های پرخاشگرانهٔ اوست؛ در سطح گروهی، به علت نحوهٔ برخورد وی در خانواده اش است؛ در سطح اجتماعی، به خاطر فرایند اجتماعی شدن خاصی است که به زنان یاد میدهد تکانه های ابراز کودکی خویش را سرکوب کنند؛ خانواده درمانگرها معتقدند که مداخله در سطح خانوادگی باعث می شود تا بسیاری از حوزه های مشکل این خانم شناخته شود و روش مؤثری برای شتاب دادن به تغییرات فراهم آید.