مسیر پذیرش بی قید و شرط خویش

چاپ مقاله

مسیر  پذیرش بی قید و شرط خویش

شما چگونه خود را کامل پذیرفته اید درحالیکه نمی دانید چگونه؟

عزت نفس در مقابل پذیرش خود

پذیرش خود و  عزت نفس گرچه با هم مرتبط اند اما تفاوت هایی نیز با هم دارند. در حالی که عزت نفس به طور خاص به این واقعیت اشاره دارد که خود را تا چه حد ارزشمند می دانیم ، پذیرش خود اشاره به تصدیق  عام تری  از خویشتن دارد. هنگامی که خود را می پذیریم ، می توانیم تمام جنبه های خود را – نه فقط قسمت های مثبت و قابل احترام” ، در آغوش بگیریم. بدین ترتیب ، پذیرش خود بدون شرط است.
ما می توانیم نقاط ضعف یا محدودیت های خود را تشخیص دهیم ، اما این آگاهی به هیچ وجه در توانایی ما در پذیرفتن کامل خود تداخل نمی کند.
اگر واقعاً می خواهید عزت نفس خود را بهبود بخشید ، باید بررسی کنید که هنوز قادر به قبول چه قسمت هایی از خود نیستید. زیرا در نهایت ، بالاترین دوست داشتن خود به پذیرش خود مربوط می شود. و تنها زمانی رخ می دهد  که قضاوت در مورد خود را متوقف کرده  و احساس مثبت تری از آنچه هستیم را در خود ایجاد کنیم. به همین دلیل است که عزت نفس به محض اینکه دیگر اینقدر به خود سخت نگیریم به طور طبیعی افزایش می یابد. دقیقاً به این دلیل است که پذیرش خود مستلزم فراتر از رفتن از عزت نفس بوده و بهزیستی ما را تامین می کند.

در وهله اول چه چیزی خود پذیری ما را تعیین می کند؟

به طور کلی ، مشابه عزت نفس ، در کودکی قادر به پذیرش خودمان هستیم فقط به میزانی که احساس می کنیم توسط والدین پذیرفته شده ایم. تحقیقات نشان داده است که ما قبل از سن هشت سالگی توانایی تدوین یک احساس واضح و جداگانه از خود را نداریم – غیر از آنچه توسط  والدین و یا سرپرستان ما به ما منتقل شده است. بنابراین اگر والدین ما در کودکی به ما نشان نداده باشند که ما فارغ از برخی از رفتارهای دشوارمان افرادی پذیرفتنی و قابل قبول هستیم اکنون در خود تناقض را مشاهده می کنیم. توجه مثبتی که از والدین گرفتیم تقریباً کاملاً به نحوه عملکرد ما بستگی داشت و متأسفانه فهمیدیم که بسیاری از رفتارهای ما مورد قبول آنها نبوده است. بنابراین ، با شناسایی خود با این رفتارهای قابل اعتراض ، به ناچار خود را ناکافی می بینیم.
علاوه بر این ، ارزیابی والدین  اغلب نامطلوب انجام می شود ، و فراتر از نپذیرفتن رفتارهای خاص است. به عنوان مثال ، والدین ممکن است پیام کلی را به ما منتقل کنند که ما خودخواه هستیم – یا به اندازه کافی جذاب نیستیم ، به اندازه کافی با هوش و یا خوب نیستیم. در نتیجه به اعتقاد اکثر متخصصان بهداشت روان ، این روش منعکس کننده شکل ظریفی از سو استفاده عاطفی است ، تقریباً همه ما خود را فقط  مشروط پذیرفته ایم.  در نتیجه ، ما یاد می گیریم که بسیاری از جنبه های خود را به طور منفی در نظر بگیریم ، و احساس طرد را که معمولاً به دست والدین بیش از حد انتقادی تجربه می کنیم ، در خود نهادینه کنیم. این گرایش به خود سرزنشگری ریشه بسیاری از مشکلات ما در دوره بزرگسالی است.
با توجه به چگونگی عملکرد روان انسان ،  اگر والدین ما به گونه ای آسیب رسان با ما برخورد کنند ، در بزرگسالی انواع راه های ماندگاری آن درد حل نشده را بر خود پیدا خواهیم کرد. اگر مرتباً مورد بی توجهی ، تحقیر ، سرزنش یا مجازات فیزیکی قرار بگیریم ، به نوعی این خود-بی کرامتی را ادامه خواهیم داد. بنابراین وقتی “خودمان را کتک می زنیم” ، معمولاً دنباله رو پدر و مادرمان هستیم. در زمان جوانی مجبور شدیم خیلی به آنها وابسته شویم ، و بنابراین قدرت کمی برای سوال کردن داریم و تقریباً خود را موظف می دانیم که ارزیابی های منفی آنها را معتبر بدانیم.
در درک کامل وضعیت فعلی خود ، باید تأیید و انتقاداتی را که ممکن است از خواهر و برادر ، سایر اقوام ، معلمان ، هم سن و سال هایمان دریافت کرده باشیم نیز اضافه کنیم. بی خطر است که فرض کنیم تقریباً همه ما با یک سوگیری منفی خاص وارد بزرگسالی می شویم. ما تمایل مشترکی داریم که خود را سرزنش کنیم یا خود را معیوب ببینیم. گویی همه ما ، به هر درجه ، از همان “ویروس” مزمن شک به خویش رنج می بریم.

چگونه خود را بیشتر بپذیریم؟

 پرورش خود شفقت ، ترک إحساس گناه ، و یادگیری بخشش خود

 پذیرفتن بدون قید و شرط خود تقریباً به صورت خودکار انجام می شد اگر والدین ما پیام عمدتا مثبتی درباره ما منتقل می کردند – و ما در یک محیط حمایت کننده بزرگ می شویم. اما اگر اینطور نبوده باشد ، ما باید خودمان یاد بگیریم که چگونه “خودمان را تأیید کنیم” و اعتبار اصلی خود را تأیید کنیم.
رضایت کامل از خویش تنها زمانی محقق می شود که ما از عادت همیشگی خویش یعنی قضاوت خویش دست برداریم.
اگر می خواهیم در اعماق وجود خود آرامش روحی را تجربه کنیم ، ابتدا باید از چالش کامل بودن و ناکافی دانستن خویش دست برداریم.
همانطور که رابرت هولدن در کتاب خویش با عنوان اکنون شاد می گوید: “خوشبختی و پذیرش خود دو روی یک سکه اند. در واقع ، میزان خودپذیری شما میزان شادی شما را تعیین می کند. هرچه پذیرش بیشتری از خود داشته باشید ، شادی بیشتری به خود خواهید داد که پذیرش ، دریافت و لذت ببرید. به عبارت دیگر ، شما به همان اندازه لذت می برید که فکر می کنید لیاقت آن را دارید “
شاید بیش از هر چیز دیگری ، پرورش پذیرش خود مستلزم این است که خود شفقت بیشتری داشته باشیم. ما آنگاه به یک رابطه ایمن با خود دست خواهیم یافت که بتوانیم خود را در مورد چیزهایی که قبلاً تصور می کردیم تقصیر ما است  ببخشیم.
برای اتخاذ موضع محبت آمیزتر نسبت به خود – پیش نیاز اصلی پذیرش خود – باید بدانیم که تاکنون بسیار احساس وظیفه کرده ایم که ارزش خود را به دیگران از جمله والدین خود اثبات کنیم.  رفتارهای تأیید طلبانه ما از آن زمان به بعد به سادگی نشان دهنده میراث عشق مشروط والدین ما است.
انجام چنین اکتشافی قلبی تقریباً به طور اجتناب ناپذیری باعث افزایش خود شفقت می شود. از طریق این شفقت است که می توانیم خودمان را بیشتر دوست داشته باشیم ، و خودمان را مستحق عشق و احترامی بدانیم که پیش از آن شایسته خود نمی دانستیم.
به تعبیری ، همه ما “زخم های عشق مشروط” از گذشته را با خود حمل می کنیم. همه ما در ردیف “زخم خوردگان” هستیم. و این شناخت انسانیت مشترک ما می تواند نه تنها احساس مهربانی و حسن نیت را نسبت به خود ما، بلکه نسبت به دیگران تحریک کند.
برای اینکه بیشتر خود را بپذیریم، باید به خود بگوییم با فرض همه باورهای خود ارجاعی منفی مغرضانه ، ما بهترین کار ممکن را انجام داده ایم. از این منظر ، ما باید احساس گناه باقیمانده و همچنین بسیاری از انتقادات خود را بررسی کنیم. ما باید به طور خاص از خود بپرسیم که چه شده است که خود را نمی پذیریم و به عنوان عامل اصلی  بهبودی خویش باید مهربانی و درک از خویش را به همه جنبه های وجودی خویش سرایت دهیم. با این کار ، می توانیم احساس گناه و شرم گزاف را حل کنیم ، بر اساس معیارهایی که به راحتی نمی توانستند انتظارات واقع بینانه آن زمان را داشته باشند.
این جمله معروف که درک همه مستلزم  بخشش همه است واقعیتی است که ما باید حداقل به اندازه ای که برای دیگران اعمال می کنیم باید در مورد خودمان هم اعمال کنیم. برای اینکه هرچه بیشتر درک کنیم که چرا در گذشته مجبور شده ایم به روشی خاص عمل کنیم ، احتمال اینکه بتوانیم خود را به خاطر این رفتار معذور بدانیم و از تکرار آن در آینده اجتناب کنیم ، بیشتر خواهد بود.
پذیرش بیشتر خود مستلزم این است که باید درک کنیم که  در نهایت  ما واقعاً نباید برای چیزی خود را سرزنش کنیم – خواه این ظاهر ، هوش یا رفتارهای سوال برانگیز ما باشد. اقدامات ما با ترکیبی از زمینه و زیست شناسی مجبور شده است. بعلاوه، مطمئناً می توانیم مسئولیت راههایی را که به دیگران آسیب زده ایم یا با آنها بدرفتاری کرده ایم ، بر عهده بگیریم. اما اگر ما می خواهیم به طور مثمر ثمر در مورد پذیرش بیشتر خود کار کنیم ، باید این کار را با دلسوزی و بخشش در قلب خود انجام دهیم. باید بدانیم که با توجه به برنامه ریزی داخلی تا آن زمان ، به سختی می توانستیم رفتار متفاوتی داشته باشیم.
برای اینکه خود را از چنگال خود درآوریم و به تدریج به وضعیت پذیرش نامشروط خوبش دست یابیم، بسیار مهم است که برای تخلفات خود نگرش “خود بخشودگی” اتخاذ کنیم. در پایان ، حتی ممکن است بفهمیم که چیزی برای بخشش وجود ندارد. صرف نظر از آنچه ممکن است پیشتر نتیجه گیری کرده ایم، ما همواره به تعبیری ، بی گناه بودیم و بهترین کاری که می شده است را انجام داده ایم با توجه به اینکه :
آنچه در ما ذاتی بوده است
نیازهای ما در آن زمان چقدر قانع کننده بوده است
آنچه در آن زمان ، در مورد خودمان باور داشتیم
آنچه که سرانجام مسئله سازترین رفتار را تعیین می کند ، با دفاعهای روانی رایج مرتبط است. این تقریباً بی رحمانه است که ما خود را سرزنش کنیم ، یا خود را تحقیر کنیم ، زیرا در آن زمان فکر می کردیم برای محافظت از خود در برابر اضطراب ، شرم یا ناراحتی عاطفی ، مجبور به انجام چنین کاری هستیم.

در آغوش گرفتن خویش

پذیرش خود نیز مستلزم تمایل ما برای شناخت و صلح با بخشهایی از خود است که ممکن است تاکنون انکار یا اجتناب شده باشد. مقصود انگیزه های غیرقانونی یا ضد اجتماعی ما – خود سایه ای ما ، که ممکن است در گذشته ما را فریب داده یا خرابکاری کرده باشد. هنوز هم ، این یک بخش اساسی از طبیعت ما را نشان می دهد و اگر بخواهیم کامل شویم ، باید از لحاظ عملکردی ادغام شود. تا زمانی که ما از پذیرفتن بخشهای منشعب شده از خود خودداری کنیم ، پذیرش کامل و بدون قید و شرط خود برای همیشه دور از دسترس باقی خواهد ماند.
وقتی ما بتوانیم دلسوزانه منشأ این قطعات تیره و فرو رفته را درک کنیم ، هر ارزیابی شخصی که در آنها ریشه دارد ، بی رحمانه و ناعادلانه احساس می شود. واقعیت این است که تقریباً همه افراد انگیزه ها و تخیل های ممنوع را در خود جای می دهند. وقتی بتوانیم این را تشخیص دهیم ، در شرف پذیرش نامشروط خود خواهیم بود.
بعلاوه ، حتی خود را بپذیریم ، باز هم می توانیم داوطلبانه بر نحوه ابراز این قسمتها – یعنی از طریق روشهایی که می توانند ایمنی را برای خود و دیگران تأمین کنند ، حفظ کنیم. تا زمانی که بتوانیم دوباره به عمیق ترین و واقعی ترین خودمان متصل شویم ، از مکانی عاشق و دلسوز خواهیم آمد. به این ترتیب ، واقعاً ما اینگونه نیستیم که کاری انجام دهیم که ضد بشریت باشد. داشتن و ادغام جنبه های مختلف ما یک تجربه متعالی است. و وقتی دیگر احساس جدایی از دیگران نمی کنیم ، هر انگیزه شومی برای آسیب رساندن به آنها به معنای واقعی کلمه از بین می رود.

پذیرش خود در مقابل خودسازی

باید آشکار شود که پذیرش خود هیچ ارتباطی با خودسازی ندارد. این در مورد “اصلاح” چیزی در خود نیست. با پذیرش خود ، ما با وجود نقاط قوت و ضعفی که داریم ، هویت خود را تأیید می کنیم.
مشکل هرگونه تمرکز بر خودسازی این است که چنین جهت گیری ناگزیر پذیرش خود را مشروط می کند. به هر حال ، تا زمانی که پذیرش خود به بهبود مداوم خودمان بستگی داشته باشد ، هرگز نمی توانیم کاملاً إحساس امنیت  یا خوبی داشته باشیم.  مدار اصلی پذیرش خود بر اینجا و زمان حال و نه آینده استوار  است. پذیرش خود یعنی من خوبم بدون هرگونه کیفیت و صلاحیتی. اینگونه نیست که ما عیبها و ضعفهای خود را نادیده بگیریم یا انکار کنیم ، فقط آنها را بی ربط به پذیرش بنیادی خود می دانیم.
سرانجام ، ما استانداردهای پذیرش خود را تعیین می کنیم. و هنگامی که تصمیم گرفتیم نمره دهی به خود را متوقف کنیم ، می توانیم نگرش بخشش بدون ارزیابی را اتخاذ کنیم. در حقیقت ، هنگامی که از عادت مادام العمر خود در ارزیابی و ارزیابی مجدد خودداری کنیم – و بیشتر سعی در درک دلسوزانه رفتارهای گذشته خود داریم – خواهیم فهمید که واقعاً چیزی برای بخشش وجود ندارد. مطمئناً ، ما می توانیم نذر کنیم که در آینده کارهای بهتری انجام دهیم ، اما با این وجود می توانیم فارغ از کاستی ها ، دقیقاً مانند امروز خود را بپذیریم.
پذیرفتن خودمان به همان شکلی که امروز هستیم به معنای این نیست که انگیزه  های خود را برای ایجاد تغییراتی یا بهبودهایی از دست خواهیم داد. به سادگی این پذیرش خود به هیچ وجه با چنین تغییراتی مرتبط نیست. در واقع برای تأیید پذیرش خود لازم نیست کاری انجام دهیم: ما فقط باید نگاه خود را تغییر دهیم. تغییر رفتارهای ما صرفاً به ترجیح شخصی تبدیل می شود ، و نه لازمه خود پذیرش بیشتر.
این واقعاً در مورد آمدن از یک مکان کاملاً متفاوت است. اگر قرار است خودپذیری “بدست بیاید” ، نتیجه کار سخت روی خود است. “کار” مداوم پذیرش خودمان هرگز قابل اتمام نیست. حتی به دست آوردن نمره بیست در هر تلاشی که برای ارزیابی خود استفاده می کنیم ، می تواند فقط به ما تنفس موقتی از تلاش هایمان بدهد. برای پیامی که به خود می دهیم این است که فقط به اندازه آخرین دستاورد خود ارزشمند هستیم. ما هرگز نمی توانیم سرانجام به موقعیت پذیرش خود “برسیم” زیرا ناخواسته تلاش خود را برای پذیرش این چنینی ابدی عنوان کرده ایم.
قرار گرفتن در یک چنین وضعیت تمامیت خواهی همان پیروی از روشی است که والدین ما در مورد پذیرش مشروط ما اتخاذ می کرده اند.  اما مطمئناً ما قرار نیست آنگونه مشروط خود را بپذیرم.
تنها در مواقعی که بتوانیم با افزایش مهربانی نسبت به خویش و تمرکز بیشتر روی نکات مثبت نسبت به نکات منفی پیش رویم خواهیم توانست خود حتی بی کیفیت خوبش را تایید کرده،  تقصیرهای خود را بخشیده،  و دست از تایید طلبی برداریم. بدون شک ما اشتباهاتی مرتکب شده ایم اما دیگران هم اشتباه می کنند. اما قرار نیست هویت ما براساس اشتباهاتمان تعریف شود.
سرانجام ، هیچ دلیلی وجود ندارد که ما در حال حاضر نتوانیم تصمیم بگیریم تا حس اساسی خود را از آنچه که هستیم تغییر دهیم. و شاید لازم باشد به خود یادآوری کنیم که نقاط ضعف مختلف ما بخشی از آن چیزی است که ما را انسان می کند. اگر ناگهان تمام خطاها و نقایص ما از بین می رفت ، چه بسا ما بلافاصله به نور سفید تبدیل می شویم و از چهره این سیاره ناپدید می
شویم. بنابراین در پی پذیرش خود بدون شرط ، حتی ممکن است بخواهیم به نقص های خود افتخار کنیم.