مجموعه «از خود تا خود» – قسمت پنجم – (فرار از «بودن»)

چاپ مقاله

قسمت قبل (بازگشت)

این سوال مکرر و تاریخی که هی «کیستم؟ کیستم؟ کسیتم؟» از کجا بر می آید؟

از جایی برمی آید که هی «هستم. هستم. هستم.»

و این «بودن»های مکرر، مأیوسانه هی از خویش می پرسد: «چیستم؟ چیستم؟ چیستم؟»

و با این (؟) تفکر آغاز می گردد.

این اولین آیایی است که در وجود بشر نقش می بندد.

این نخستین پرسش است.

این مادر تمام آیاها است.

و این (؟) مکررا ادامه می یابد، تا جایی که از «بودن» انسانی چیزی جز (؟) باقی نمی ماند. و «بودن» از این بی پاسخی فراموش می گردد. در حقیقت «بودن» – یعنی آنچه را که ما به غلط و دروغ، بودن انسانی می نامیم و آن را می فهمیم – چیزی نیست جز تداوم (؟).

و تداوم (؟) که ناشی از تداوم و تکرار «بودن» است، همانا زمان است. و به تدریج با تداوم (؟) و تداوم بی پاسخی به (؟)، بر اثر تکرار مداوم و تاریخی «عادت» گردیده و سپس به فراموشی سپرده می شود.

با (؟)، «زمان» و «عادت» آغاز می گردد. و پاسخ به (؟) تاریخ زمان و اعتیاد تاریخی پایان می پذیرد.

***

«من» نمی توانم «بودن»م را باور کنم و تأیید کنم و به آن ایمان آورم.

به «بودن»م «آری» نمی گویم، «نه» نمی گویم. «آری» و «نه» گفتن هر دو یکی است یعنی تأیید «بودن» است. یعنی تأیید «من» است.

مضطربم، نگرانم، دلهره، ترس، تزلزل و اضطراب. «اضطراب لحظۀ انتخاب»، این اولین انتخاب است. انتخابِ نخستین. «جبر و اختیار» منشأ وجودش در این جاست. انتخاب، بین «بودن» و «نبودن»، پذیرفتن و نپذیرفتن، حضور و غیبت، هوشیاری و فراموشی، یگانگی و بیگانگی، قرار و فرار، اینجا و آنجا. با عدم شرکت در این انتخاب بزرگ، انسان «اختیار» را از خویش سلب می کند و دچار «جبر» می شود.

نه، این انتخاب از من ساخته نیست. بنابراین فرار، فرار، فرار، ……. .بگذار در جایی دیگر باشم، هر جا باشد بهتر از «اینجا» است، بهتر از «بودن» است. بهتر از این اضطراب و تردید و وحشت است.

بگذار این حادثه هولناک را، این فاجعه را فراموش کنم.

فرار، فرار، فرار، ……………………..

فراموشی، فراموشی، فراموشی، ……………………..

مخدر، مخدر، مخدر، ……………………..

اعتیاد، اعتیاد، اعتیاد، ……………………..

پناهگاه، پناهگاه، پناهگاه، ……………………..

علاقه، علاقه، علاقه، ……………………..

عشق، عشق، عشق، ……………………..

مالکیت، مالکیت، مالکیت، ……………………..

بدین ترتیب، انسانی که در آن انتخابات نخستین شانه خالی کرد و گریخت، بایستی برای «فرار» پناهگاهی بیاید. «جایی»، جایی که «اینجا» نباشد. آنجا ………..

در «آنجا»ها بسیاری چیزها اتفاق افتاد.

و او بتدریج در «آنجا» اقامت گزید و «بودن»ش را، مسکن و مأوای بومی اش را و (؟) را به فراموشی سپرد.

و نیز بتدریج به این تبعیدگاه عادت کرد و انس گرفت و به آن علاقه مند گردید و در «آنجا» کار کرد، تولید کرد و مالکش گردید، و نیز هر آنچه در «آنجا» بود.

داشتن، داشتن، داشتن، …………………….. نداشتن، نداشتن، نداشتن، …………………….. کردن، کردن، کردن، …………………….. نکردن، نکردن، نکردن، …………………….. کردن داشتن ها و نکردن نداشتن ها.کردن نداشتن ها و نکردن داشتن ها.و داشتن کرده ها و نداشتن نکرده ها.داشتن نکرده ها و نداشتن کرده ها.

عادت، رسم، قانون، فرهنگ، تاریخ، اخلاق، …………………….. بایستی دلیلی، منظوری و هدفی برای آنچه که من کرده ام و می کنم و دارم وجود داشته باشد.

چرا بایستی فلان کار را بکنم و بهمان کار را نه ؟

چرا این را دوست دارم و آن را نه ؟

چرا این از آن بهتر است ؟

چرا این از آن زیباتر است ؟

…………………….. ؟

بایستی آینده و هدفی برای کرده هایم در کار باشد.

بایستی علتی برای زندگی وجود داشته باشد.

بایستی فرقی بین من و او، من که این را می کنم و او که آن را، من که این را ترجیح می دهم و او که آن را، …………………….. باشد.

بایستی معیاری باشد.

بایستی پاداش و مجازاتی باشد.

بهشت و جهنمی باشد.

بایستی جایی باشد و زمانی باشد که به اعمال من رسیدگی شود.

بایستی کسی باشد که قضاوت کند.

بایستی دنیای دیگری در کار باشد.

بایستی خدایی باشد.

……………………..

این گونه بود که انسان بتدریج تبعیدگاهش را منزل خویش فرض کرد و عادات تاریخی جغرافیایی اش را معیاری برای قضاوت.

و این سان بود که خوب و بد آفریده شد.

زشت و زیبا آفریده شد.

من و تو آفریده شد.

مال من و مال تو آفریده شد.

……………………..

این چنین است تاریخ انسانی که در مقابل «بودن» خویش سکوت می کند، هراس دارد و قدرت انتخاب ندارد. از خویشتن فرار می کند و برای این فرار ناچار جایی را برای سکونت بر می گزیند و بتدریج این فرار و علت آن را فراموش می کند و امر بر او مشتبه گشته و این محل سکنی را منزل حقیقی خویش می پندارد.

و این گونه است که تاریخ او نه تاریخ «بودن» او در جایگاه واقعی اوست، بلکه تاریخ «نبودن» او در تبعیدگاهش است.

ادامه دارد.