عیب جویی از دیگران : چرا و چگونه؟ قسمت دوم

چاپ مقاله

عیب جویی از دیگران : چرا و چگونه؟ قسمت دوم

 

در نوشتار قبلی خواندیم که…

عواقب عیب جویی کردن

به علاوه گذشته از عارضه دید تونلی و عواقب آن، عیب جویی کردن موجب می شود به تدریج درباره همه چیز و همه کس، احساس منفی داشته باشیم؛ زیرا جزعیب و ایراد و ویژگیهای منفي آنها نکته دیگری در آنها نمی بینیم و نمی یابیم. به این ترتیب رفته رفته، به سبب تمرکزمداوم برنکات و ویژگی های منفی، طبیعتا جو پیرامونمان و حال و هوای خودمان را هم منفی و منفی تر خواهیم کرد.

پیامد چنین جو منفی و ناخوشایندی این است که نه تنها دیگران از معاشرت، همکاری و همراهی باما کناره خواهند گرفت، بلکه خودمان هم به تدریج، نه فقط از دیگران که از وجود خودمان هم احساس نارضایتی خواهیم کرد؛ به عبارت دیگر نارضایتی و ناخشنودی ، بخش جدایی ناپذیری از زندگی مان خواهد شد. چگونه می توانیم از صفت منفی عیب جویی رها شویم؟ 

 

مثال هایی از عیب جویی

تا یادم می آید از یکی از عموزاده هایم متنفر بودم. هر کاری که می کرد، هر حرفی که میزد و هر لباسی که می پوشید، همه و همه از دید من پر از عیب و ایراد بود. روزی تصمیم گرفتم با خودم صادق باشم و موضوع را منصفانه بررسی کنم تا بفهمم علت این همه تنفر و درنتیجه، عیب جویی کردن من از او چیست؟ متوجه شدم او همه ویژگی هایی را دارد که من دلم می خواست خودم داشته باشم، نه او.

تازه متوجه شدم که تنفر من از او ریشه در حسادت خودم داشته است؛ یعنی دلم می خواست جای او باشم ولی نبودم. پس حسادتم برانگیخته شده و موجب می شد از راه عیب جویی کردن از او، واکنش نشان بدهم تا شاید دلم کمی آرام بگیرد که نمی گرفت. وقتی متوجه این عیب بزرگ خودم، یعنی حسادت ، شدم، تلاش کردم نگاهم را به کل از روی عموزاده ام ، برگردانم و به عیب های خودم نگاهی بیندازم تا مبادا صفات منفی ام از چشمانم دور بمانند.»

عیب جویی از دیگران : چرا و چگونه؟ قسمت دوم
همیشه پرحرفی دیگران کلافه ام می کرد. به نظرم می رسید تقریبا همه مردم، پرحرف هستند. سعی میکردم دوستانم را از میان افراد کم صحبت انتخاب کنم. اما روزی انگار که ناگهان به خود آمده باشم، از خودم پرسیدم: مگه میشه همه آدم ها پرحرف و زیاده گو باشن؟

به نظرم این طور آمد که حتما یک جای کار، ایراد دارد. خوب که بر این موضوع تمرکز کردم متوجه یک فاجعه بزرگ شدم و آن اینکه آن آدم بسیار پرحرف و زیاده گو، خودم بودم. به همین علت هم دیگران را پرحرف میدیدم؛ اگر کسی می خواست بیشتر از دو سه جمله، به زبان بیاورد، از انجا که مانع حرف زدن من میشد، به نظرم پرحرف می آمد».

تا سالیان سال، به نظرم چنین می آمد که هرکس که به من می رسد، متوقع است و پر از انتظارات ریز و درشت. اعضای خانواده ام، بستگانم، دوستانم، همکارانم و…، از بقیه، این همه توقع ندارند که از من دارند. به من که می رسند، خرده فرمایشهایشان شروع می شود و انتظار دارند

تک تک آن اوامر را هم به انجام برسانم. اما بعد که موضوع را ریشه یابی کردم، متوجه شدم ریشه آنچه از نظرم پرتوقعی دیگران بود، درغرور خودم است؛ چون دلم می خواهد مرکز توجه، قدرشناسی، تحسین، تقدیر و تشکر همه باشم. دلم می خواهد همه به نوعی نیازمند کمک و دوندگی و رسیدگی های من باشند.

دلم می خواهد دیگران به چشم مشکل گشا و به اصطلاح، آچار فرانسه به من نگاه کنند، به همین علت هم هرکس از من می خواست برایش کاری انجام بدهم، غرورم اجازه نمی داد که به او نه» بگویم، حتی اگر انجام آن کار برایم بسیار دشوار بود و زندگی ام را تحت الشعاع خود قرار میداد.»

چه باید کرد؟

با بررسی سه تجربه بالا می توان دریافت هرگاه عیبی از دیگران به چشممان بیاید:

۱- یا ریشه در برداشت های نادرست ما، نگرش جزمی ما و عواطف و احساسات کدرشده ما دارد.

۲- یا خودمان مشابه همان عیب را داریم.

٣- یا بازتاب، پیامديا واکنشی در برابر صفتی منفی یا عیبی از نوع دیگر هستند که در وجودمان پنهان بوده است و چه بسا از آن بی خبر بوده ایم. به این ترتیب درمی یابیم که برای مبارزه با عیب جویی، فقط یک راه وجود دارد: برگرفتن نگاه از عیب دیگران و برگرداندن همان نگاه، به سوی خودمان .