زندگي بهتر در سايه خلاقيت
چاپ مقالهيكي از روزهاي سال 1994، يك مهندس رايانه به نام جف بزوس، سنگ بناي وقوع انقلابي در حوزه كسب و كار را بنا نهاد. در آن سالها، فقط برخي ادارات دولتي و دانشگاهها از اينترنت استفاده ميكردند. در اين ميان، بزوس كه مدتها به بررسي اينترنت پرداخته بود، در ذهن خود گسترش چشمگير اين شبكه را پيشبيني و اينگونه تصور كرد كه اينترنت در آينده، به بخشي از زندگي روزمره انسانها بدل خواهد شد. او براي اين تصوراتش يك طرح اقتصادي اوليه آماده كرد. فكر ميكرد كهاينترنت، سبب گسترش فروش پستي محصولات بويژه كتاب ميشود.
بزوس و همسرش در اولين اقدام پرمخاطره خود، شغل پر درآمدي را كه در يك شركت داشتند، رها كردند تا يك كتابفروشي اينترنتي را پايهگذاري كنند. آنها نام اين فروشگاه راآمازون گذاشتند. پس از چند ماه فعاليت آزمايشي و بدون اين كه حتي تبليغاتي داشته باشند، اين فروشگاه توانست هر هفته 20 هزار دلار درآمد داشته باشد. ظرف فقط چند سال، ارزش آمازون به ميلياردها دلار رسيد. بزوس توانست تغيير شگرفي در نحوه خريد كالا در دنيا داشته باشد.
در دنياي كارآفرينان، شركت آمازون نمونه تمامعيار يك نوآوري محسوب ميشود. البته خلاقيت و نوآوري ممكن است به روشهاي مختلف به وجود آيد. نوآوري در طيف گستردهاي از حوزهها اهميت دارد و سبب بهبود شرايط شغلي بسياري از افراد ميشود. ارائه افكار نوآورانه ميتواند به ارتقاي شغلي و نيز كسب درآمد بينجامد. در وضع نامطلوب اقتصادي، افزايش خلاقيت ميتواند بسيار تعيينكننده باشد.
روانشناسان، خلاقيت را توليد آگاهانه و به كارگيري ايدههاي نوين ميدانند. در فضاي كسب و كار، توليد و خلاقيت به معناي به كارگيري ايدههاي نويني است كه به نتايج مثبت قابل سنجش ميانجامد. در چند دهه اخير، روانشناسان كوشيدهاند تا به درك بيشتر خلاقيت در حوزههاي مختلفي نظير دانش و هنر بپردازند و به همين دليل، به مطالعه كساني همچون اينشتين، پيكاسو و ساير دانشمندان و هنرمندان نوآور پرداختند. اين پژوهشها در كنار پژوهشهايي كه در مورد مهارتهاي حل مساله انجام شده، نشان ميدهد كه عوامل ژنتيك، اجتماعي و اقتصادي، بر كيفيت خلاقيت تاثيرگذار است.
با اين كه قرنها بود كه خلاقيت به عنوان استعداد ويژه افرادي معدود شمرده ميشد، اما روانشناسان ريشههاي خلاقيت را در برخي فرآيندهاي ذهني نظير تصميمگيري، زبان و حافظه يافتهاند. خوشبختانه همه ما از اين مواهب بهرهمنديم و بنابراين ميتوانيم به شكلي بالقوه، خلاقيت خود را بهبود بخشيم. پژوهشهايي كه بتازگي انجام يافته، نشان ميدهد، تغيير دادن نگاه به پديدههاي مختلف و نيز به كارگيري روشهايي براي افزايش فرآيندهاي تفكر ناخودآگاه، ميتواند سبب افزايش خلاقيت انسانها شود.
ذهن باز
شخصيتهايي خاص نظير بزوس، استيو جابز و بيل گيتس، الهامبخش بسياري از افراد براي استفاده از مهارتهاي خلاقانه خود بودهاند. بسياري از شركتها و افراد، از كارگاههاي خلاقيت، جلسات بارش ذهني، فيلمهاي آموزشي و حتي هيپنوتيزم بهعنوان وسيلهاي براي بهبود تواناييهاي خلاقيتي استفاده ميكنند؛ البته مشخص نيست كه استفاده از چنين روشهايي، سبب افزايش خلاقيت شود. با اين همه، روانشناسان و دانشمندان عصبشناسي به نتايج مهمي دست يافتهاند كه ميتواند به ما در درك حالتهايي از ذهن كه در آن، افكار خلاق روي ميدهد، كمك كند.
وقتي واژه خلاقيت را ميشنويم، بسياري از ما آن را معادل ايدههاي نو ميدانيم. توليد ايدههاي نو اولين گام در فرآيند خلاقيت است. براي ايجاد فكري نو به منظور رسيدن به هدف، نياز به ذهني باز، يعني ذهني كه درگير كمترين قواعد و محدوديتهاست، داريم. سال 2009، تعدادي پژوهشگر در دانشگاه پنسيلوانيا اعلام كردند خلاقيت شايد از كنترل شناختي كمتر حاصل شود. به كلامي ديگر، قرار دادن محدوديتهاي كمتر بر سر راه فكر و رفتار ممكن است به خلاقيت بينجامد.
افكاري كه بر مبناي محدوديتهاي بيروني در ذهن ما ايجاد ميشود، سبب افزايش فعاليت دركورتكس پيش پيشاني يعني ناحيهاي كه روي سطح مغز و پشت پيشاني قرار دارد، ميشود.تصميمگيري، تفكر و عمل در همين ناحيه از مغز صورت ميپذيرد. وقتي به قواعد جاري و موجود بيتفاوت ميشويم و تمركز چنداني نداريم، از فعاليت اين ناحيه كاسته ميشود. اين دانشمندان اين پديده را كاهش كاركرد لوب پيشاني (hypofrontality) ناميدند و اين فرضيه را مطرح كردند كه اين امر، فوايد زيادي براي زبانآموزي و افكار خلاقانه و نيز ساير جنبههاي شناختي دارد.
پژوهشگران در سالهاي مياني دهه 1990 هنگام بررسي فعاليت الكتريكي در مغز افرادي كه افكار نوآورانه در ذهن خود ميساختند، به شواهد اوليه كاهش كاركرد لوب پيشاني رسيدند. با دريافت امواج الكتريكي روي پوسته سر، دانشمندان ميتوانند وضع مغزي فرد را ارزيابي كنند. وقتي يك فرد درگير كاري است كه نيازمند كنترلشناختي و تمركز و توجه است (مثلا حل يك مساله رياضي يا تهيه فهرستي از وسايلي كه براي سفر بايد آماده كرد)، امواج مغزي وي به شكل امواج بتا خواهد بود. امواج بتا در فركانس 15 تا 20 هرتز نوسان دارد، اما پژوهشگران متوجه شده بودند، وقتي فرد مورد آزمايش در حال شكلدهي به فكري خلاقانه است، امواج آلفا در كورتكس پيش پيشاني وي ايجاد ميشود. امواج آلفا كهطول موجي برابر 8 تا 12 هرتز دارد، نشاندهنده آرامش و نبود توجه ذهن است. لذا نتيجه اين شد كه توليد ايدههاي نوين، با ميزان پايينتري از كنترل شناختي همراه است.
رفتار بيماراني كه لب پيشاني آنها به خاطر زوال عقل يا ساير بيماريها از بين رفته بود نيز مويد همين مساله است. اين افراد در سازماندهي افكار يا كارهاي خود دچار مشكلات جدي هستند، اما در عينحال، خلاقيتهاي مختلف هنري يا موسيقايي بروز ميدهند كه قبل از بيمار شدن فاقد آن بودند.
يافتههاي پژوهشي جديد هم تائيدي دوباره بر اهميت كاهش كاركرد لوب پيشاني در فعاليتهاي روزمره ماست. به عنوان مثال، پژوهشگران به افراد شركتكننده در آزمايش، تصاوير اشيايي معمولي (به عنوان مثال يك دستمال) را نشان دادند و از آنها خواستند تا يك كاربرد معمولي آن (مثل پاك كردن بيني) يا يك كاربرد غيرمعمول (مثل محافظ چيزي كه در يك جعبه قرار دارد) را نام ببرند. شركتكنندگاني كه استفادههاي غيرمعمولي اشيا را نام ميبردند، كمترين فعاليت را در نواحي پيش پيشاني مغزي خود داشتند و در مقابل، نواحي خلفي مغز آنان بشدت فعال ميشد. اين نواحي معمولاً مسئول مهارتهاي ديداري ـ فضايي است. در مقابل، آنهايي كه كاربردهاي معمولي را نام بردند، الگويي خلاف اين را در مغزشان داشتند. از آنجا كه نام بردن كاربردهاي غيرمعمول اشيا، حاصل جريان آزاد دانستهها و تجربيات است، شركتكنندگان ميتوانستند طيف گستردهاي از پاسخها را بيان كنند.
افزون بر اين، ايدههاي نوين ميتواند از توجه به ويژگيهاي ديداري (ظاهري) اشيا، نظير شكل، اندازه و تركيب آنها حاصل شود. در واقع، مغز به جاي تاكيد بر دانستههاي قبلي، به حالتي ميرسد كه بر عناصر اوليه كه معمولاً مغفول مانده، تاكيد ميكند.
دانشمندان توانستهاند، اين حالت خاص ذهني را شبيهسازي كنند. به اين صورت كه با تحريك الكتريكي پوسته سر، توانايي حل مساله در افراد افزايش مييابد. اين يافته نيز مهر تائيد ديگري بود بر اين كهكاهش فعاليت در كورتكس پيش پيشاني بويژه در نيمكره چپ مغز، بخشي مهم در فرآيند تفكر خلاقانه است.
نرمش ذهن
تمرينهايي كه سبب به هم ريختن سبك معمول تفكر افراد ميشود، ميتواند سبب افزايش خلاقيت آنان نيز شود. به عنوان مثال، تلاش براي يافتن كاربردهاي غيرمعمول اشياي معمولي ميتواند به ما كمك كند تا به شيوهاي متفاوت به دنياي اطراف خود بنگريم. پژوهشي كه سال 2006 انجام شد از تعدادي دانشجو خواسته شد ظرف 15 دقيقه، شش كاربرد غيرمعمول براي 12 جسم معمولي را نام ببرند. پس از انجام اين مرحله، از آنها خواسته شد مسائلي عملي را حل كنند. براي برخي از اين دانشجويان، برخي اشياي موجود در تمرين اول در تمرين دوم هم وجود داشت و براي برخي دانشجويان اينگونه نبود. هر دوي اين گروهها در حل مسائل عملي عملكرد مشابهي داشتند، ولي هر دو گروه دانشجويان نسبت به گروهي كه اصلا تمرين نام بردن كاربردهاي نامتعارف را انجام نداده بود، عملكرد بهتري داشتند. بنابراين به نظر ميرسد كه تمرين نام بردن كاربردهاي غيرمعمول اشيا، سبب شد خلاقيت شركتكنندگان در حل مساله بعد از آن افزايش يابد.
يكي ديگر از راههايي كه ميتواند به افزايش خلاقيت منجر شود، عبارت است از توصيف اشيا به شيوهاي غيرمعمول، به عنوان مثال، از نظر ويژگيهايشان و نه كاربردهايي كه دارند. پژوهشي كه سال 2012 در دانشگاه ماساچوست انجام شد، روانشناسي به نام توني مك كفري به دانشجويانش آموزش داد كه چگونه اشيا را با توجه به شكل، اندازه و مواد تشكيلدهندهشان تعريف كنند. به اين ترتيب يك شمع را ميتوان پارافين و فتيله و حتي به شكلي مفهوميتر به عنوان يك رشته و چربي استوانهاي شكل تعريف كرد. دكتر توني مك كفري دانشجويانش را تشويق ميكرد از خود بپرسند «آيا باز هم ميتوان آن شيء خاص را به اجزايي اوليهتر تجزيه كرد؟» و اين كه «آيا توصيف من، يادآور استفاده خاصي است؟». عملكرد افرادي كه اين دوره آموزشي را سپري كرده بودند در حل مساله، 67 درصد نسبت به بقيه افراد بيشتر شد. يكي از دلايل برتري اين بود كه اين افراد بهتر ميتوانستند متوجه ويژگيهاي خاصي از مسائل شوند كه براي حل مساله ضروري است.
انجام كارهاي معمولي به شيوهاي غيرمتعارف ميتواند فرآيند تفكر ما را دگرگون ساخته، احتمال بروز خلاقيت را افزايش دهد. در پژوهشي كه سال 2012 توسط پژوهشگران هلندي انجام شد از گروهي از شركتكنندگان خواسته شد با كره و شكلات (از غذاهاي محبوب در اين كشور)، ساندويچ صبحانه درست كنند. نيمي از اين افراد اين كار را به روشي معمول و نيمي ديگر به شيوهاي نامتعارف انجام دادند. در مرحله بعدي، دو دقيقه به اين افراد وقت داده شد تا كاربردهاي مختلف و غيرمعمول يك آجر را نام ببرند و ظرف دو دقيقه بعد، پاسخهاي بيشتري به اين پرسش بدهند كه «چه چيزهايي صدا توليد ميكند؟» نتيجه اين شد كه آناني كه ساندويچ را به شيوهاي نامتعارف درست كرده بودند (و به تبع آن انتظاراتشان تغيير كرده بود) پاسخهاي بيشتري به اين پرسشها دادند و نمره بيشتري در انعطافشناختي به دست آوردند.
اگر اين تمرينات ذهني نتوانست سبب شود تا ايدههاي جديدي به ذهن شما برسد، از ناخودآگاهتان استفاده كنيد. يكي از راههاي رسيدن به اين هدف عبارت است از فكركردن به موضوعي خاص و خوابيدن پس از آن. مرحلهاي از خواب كه با نام حركت سريع چشم يا مرحله رويابيني شناخته ميشود، ميتواند به شما براي ارتباط دادن ايدههاي نامرتبط كمك كند. راهحل پرسشي كه در ذهن داريد ممكن است درست قبل از اين كه كاملاً خوابتان ببرد به سراغتان بيايد.
پژوهشهاي جديد نشان ميدهد تغيير نگاه به پديدههاي مختلف و نيز بكارگيري روشهايي براي افزايش فرآيندهاي تفكر ناخودآگاه، ميتواند سبب افزايش خلاقيت انسانها شود
اين نتايج مثبت ميتواند از پرسهزني ذهن هم حاصل شود. گروهي از پژوهشگران هلندي سال 2006 از شركتكنندگان خواستند تا اسمهاي جديدي براي يك سري محصولات مختلف برگزينند. افرادي كه طي اين كار بيشتر حواسشان پرت ميشد، پاسخهاي بيشتري به اين پرسش دادند. در پژوهشي ديگر، دانشمندان نشان دادند كه فرآيند ناخودآگاه ميتواند پاسخي براي هر پرسش دشواري كه نيازمند جستجو در حجم عظيمي از دانستههاست، بيابد. اين نتايج نشان ميدهد، اگر با مسالهاي بغرنج و بسيار پيچيده روبهرو هستيد، بهتر است كه پس از مدتي فكر كردن در مورد آن، اندكي استراحت كنيد و به كاري ديگر بپردازيد.
البته آنچه قرار است در اين مدت كوتاه استراحت انجام دهيد، هم مهم است. يكي از پژوهشهايي كه در اين زمينه در سال 2009 در دانشگاه سيدني استراليا انجام شد، از شركتكنندگان خواسته شد تا جايي كه ميتوانند كاربردهاي مختلف يك تكه كاغذ را نام ببرند. از برخي شركتكنندگان خواسته شد تا ظرف چهار دقيقه اين كار را انجام دهند و از گروهي ديگر خواسته شد تا دو دقيقه به اين كار اختصاص دهند و سپس از آنها خواسته شد به مدت پنج دقيقه تمريني مشابه (ذكر مترادفهاي يك سري كلمه) را انجام دهند و دوباره به مدت دو دقيقه كاربردهاي كاغذ را ذكر كنند. از شركتكنندگان گروه سوم خواسته شد تا در وقت استراحت خود، يك پرسشنامه اطلاعات شخصي را پر كنند. گروه دوم و سوم كه در ميان ذكر كاربردهاي كاغذ وقفهاي داشتند، نسبت به گروه اول كه بيوقفه كار كردند عملكرد بهتري داشتند و گروه سوم كه در اين وقفه، فعاليتي نامربوط انجام داد، بهترين عملكرد را داشت.
افكارتان را كنترل كنيد
خلاقيت، علاوه بر توليد ايده نوين، در بردارنده ارزيابي نظرات، برگزيدن بهترين نظر و بهكارگيري طرحي براي عمليسازي آن ميشود. اين فرآيند ارزيابي، دومين مرحله ضروري از تفكر خلاق است. در اين مرحله بر خلاف مرحله قبل، فيلتر شناختي در كورتكس پيش پيشاني قدرتمند عمل ميكند. در پژوهشي كه در يكي از دانشگاههاي كانادا انجام شد، پژوهشگران از شركتكنندگان خواستند، در دستگاه تصويربرداري مغزي قرار گرفته و در همان زمان، تصوير جلد يك كتاب را طراحي كرده، روي صفحهاي بكشند. از شركتكنندگان خواسته شد تا تصوير مورد نظرشان را ظرف 30 ثانيه كشيده، در 20 ثانيه بعدي، آنچه را كشيدهاند، ارزيابي كنند. نتيجه اين شد كه كورتكس پيش پيشاني در مرحله ارزيابي طرح كشيده شده فعالتر بود و اين نشان ميداد كه شبكه كنترل اجرايي كه وظيفه مهار رفتاري را دارد، در مرحله ارزيابي فعاليت بيشتري نسبت به مرحله خلق ايده جديد دارد.
بر اين اساس، شايد انسانهاي خلاق آناني باشند كه در كمرنگ و پررنگساختن نقش سيستم شناختي خود بر اساس موقعيت بهتر عمل ميكنند. اين توانايي در اصطلاح «انعطاف شناختي» ناميده ميشود. در پژوهشي كه سال 2010 انجام شد، گروهي از دانشمندان در دانشگاه ايالتي داكوتاي شمالي، با استفاده از آزمون معمولي كتبي به بررسي خلاقيت 50 دانشجوي كارشناسي پرداختند. پس از آن، ظرفيت كنترل شناختي اين دانشجويان با استفاده از «آزمون استروپ» مورد بررسي قرار گرفت. در اين آزمون به شركتكنندگان فهرستي از نام رنگها داده ميشود (مثلا زرد، قرمز و…). اين واژگان با رنگهاي مختلفي چاپ شده و اين رنگ الزاما با خود واژه يكي نيست. از شركتكنندگان خواسته ميشود تا رنگ آن واژه را بدون خواندن آن واژه بگويند.
اين آزمون به بررسي اين مطلب ميپردازد كه فرد شركتكننده چقدر ميتواند اطلاعات نامرتبط را فيلتر و بر اطلاعات مهم تمركز كند. به اين ترتيب، يكي از مهمترين وظايف كنترلشناختي مورد ارزيابي قرار ميگيرد. با اين كه هم افراد خلاق و هم افراد غيرخلاق، عملكرد خوبي در اين آزمون داشتند، اما در مواردي كه واژه و رنگ آن يكي نبود، افراد خلاق كارايي بيشتري داشتند. اين نتايج نشان ميدهد كه افراد خلاق، انعطافشناختي بيشتري داشتند كه اين خود، سبب توانايي توليد ايدههاي جديد و نيز به كارگيري عملي آنها ميشود. در اين ميان روانشناسان به دنبال راههايي براي تقويت خلاقيت و يافتن روشهايي براي بهبود فرآيند ايجاد ايدههاي نو و عملي كردن آنها بودهاند.