ترس از شکست و مقابله با آن

چاپ مقاله

ترس از شکست و مقابله با آن

 

نیاز شدید به محبت

نیاز شدید به محبت کافی است تا یک عمر احساس بدبختی کنید. اما اگر می خواهید از این هم بیشتر احساس بدبختی کنید، می توانید این باور ابلهانه تر را که باید کاملا قابل، باعرضه و موفق باشید، دنبال کنید. صورت عاقلانه تر اما همچنان ابلهانه این باور  این است که حداقل در برخی زمینه های مهم باید قابلیت داشته و با استعداد باشید.

بسیاری از مراجعان ما به نحو جالب – و در عین حال تأسف باری – شديدأ از شکست و عدم قابلیت می ترسند؛ ترسی که در بین آدمهای پیرو دو باور فوق شایع است. سارا  ، زن باهوش و با استعدادی بود که در کارهای انفرادی، مثل نوشتن و آهنگسازی، بسیار ماهر بود. وانگهی در کارهای انفرادی، مثل نوشتن و آهنگسازی به ندرت چیزی را روی کاغذ می آورد و تمام کارها را در کله اش انجام میداد تا دیگران عملکردش را موشکافی نکنند.

ترس از شکست و مقابله با آن

مثال هایی از ترس از شکست

پاتریشیا ، زن بسیار باهوشی بود که می ترسید در میهمانی های شام خود با مهمانها عالی صحبت نکند. به همین دلیل معمولا ساکت میماند و حرف نمی زد. اما در مهمانی های دیگری که قرار نبود یک میزبان بی نظیر باشد خیلی خوب و راحت حرف میزد.کاری معلم سی ساله ای بود که از قرار گذاشتن مضطرب میشد چون می ترسید یک نفر به او اهانت کند و مردی که با او قرار دارد نتواند به اندازه کافی از او دفاع کند. او از این می ترسید که اگر چنین اتفاقی بیفتد ( که البته هرگز اتفاق نیفتاده بود) در «حد وحشتناکی تحقیره شود و از خجالت آب شود و در زمین فرو رود.»

ابن باور که وقتی ارزشمند هستید که به هدفتان برسید و اگر در زمینه مهمی قابلیت نداشته باشید باید سرتان را بگذارید روی زمین و بمیرید، به چند دلیل نامعقول است:

تقریبا هیچ کس نمی تواند در اکثر زمینه ها قابل و استاد باشد و تقریبا هیچ کس نمی تواند کاملا موفق باشد. حتی لئوناردو داوینچی هم نقاط ضعفی داشت. بقیه ما، حتی مؤلفان این کتاب هم فانی و خطا کار هستند. در یک زمینه برجسته شدن دشوار است چون میلیون ها نفر در أن زمینه با یکدیگر در حال رقابت هستند. و هدف شما مبنی بر این که به طور کلی موفق شوید و کامل باشید، هدف ناامید کننده ای است حتی اگر این هدف را فقط ترجیح بدهید، چه رسد به این که فکر کنید باید موفق و کامل باشید

پیشرفت، ارزش ذاتی شما را بیشتر نمی کند

۲. پیشرفت، ارزش ذاتی شما را بیشتر نمی کند مگر آن که خودتان بنا را بر آن بگذارید. اگر چون در فلان زمینه موفق شده اید خودتان را آدم «بهتر» و «بزرگتری» ببینید، موقتا احساس ارزشمندی بیشتری می کنید. اما موفقیت های شما حتی یک ذره هم ارزش ذاتی تان را بیشتر نمی کنند. شکستها نیز ارزش انسانی شما را کم نمی کنند. گاهی اوقات شما با رسیدن به این یا آن هدف، خوشحال تر می شوید و احساس کارایی بیشتری خواهید کرد.

ولی احساس «بهتر» به معنای «آدم بهتره نیست. اگر چیزی به نام ارزشمندی درست باشد، شما خوب»، «ارزشمند» و «لایق» هستید چون وجود دارید و زنده اید. اگر خودتان را با پیشرفتهایتان بالا ببرید، دچار غرور کاذب میشوید: زیرا تا وقتی  پیشرفت نکرده اید، احساس بی ارزش بودن خواهید کرد. همچنین چون پیشرفت کرده اید «واقعأ» ارزشمند هستید.

شما چیز خاصی «نیستید»

٣. به زبان فنی، شما چیز خاصی «نیستید». دی. دیوید بورلند پسر که از شاگردان آلفرد کورزیبسکی و متخصص معناشناسی عمومی است می گوید این که در مورد خودتان از فعل «بودن» استفاده کنید، کار ابلهانه ای است. شمانه قصاب هستید و نه نانوا و شمعدان ساز. شما فقط کسی هستید (البته اگر باشید که این کارها را انجام میدهد . اما شما کارهای دیگری هم انجام می دهید.

من، آلبرت اليس، روان شناس «نیستم» – چون اگرچه مدت زیادی از وقتم را صرف کارهای روانشناختی میکنم ولی بخش قابل توجهی از وقتم را نیز صرف سخنرانی، مسافرت به گوشه و کنار دنیا و برگزار کردن کارگاهها، سمینارها و دوره های فشرده می کنم. من، رابرت هارپر نیز روانشناس «نیستم» – چون علاوه بر ارائه خدمات روان شناختی، باغبانی می کنم. همراه سگم در جنگل میدوم، با همسرم میمی خوش میگذرانم و کتاب می خوانم، کتاب مینویسم، مسافرت می کنم، سخنرانی عمومی می کنم و خیلی کارهای دیگر انجام میدهم.
پس وقتی خودتان را براساس عملکردتان شناسایی و ارزیابی می کنید، این خطای ذهنی را ایجاد می کنید که ارزش شما به عنوان یک شخص، به عملی که انجام میدهید، گره خورده است. اما این چقدر معنا دارد؟ 

بت ساختن از موفقیت

۴. اگرچه پیشرفت و رسیدن به هدف فوایدی دارد ولی بت ساختن از موفقیت، خطرناک و ناراحت کننده است. کسانی که سخت به موفقیت وابسته اند از محدوده توان فیزیکی خود فراتر می روند؛ شرایط عذاب آوری برای خود به وجود می آورند و به ندرت به خودشان استراحت و تفریح میدهند. ضمن این که اوضاع زندگی آنها بهتر نمی شود. آنها خودشان را با پرکاری می کشند. البته اگر واقعا از پرکاری لذت ببرند، هیچ ایرادی ندارد. بگذار چهارده ساعت در روز کار کنند.

ترس از شکست و مقابله با آن

تلاش بی حد و حصر برای پیشرفت

۵. تلاش بی حد و حصر برای پیشرفت معمولا بازتاب نیاز شدید به پیشی گرفتن از دیگران و را نشان دادن بهتر بودن از آنها است. ولی اگر باید دست پیش را بگیرید، همین که هستید من می مانید و خودتان (یعنی آن کارهایی که خیلی دوست دارید انجام بدهید) نمی شوید. واقعأ دیگران چه ربطی به شما دارند؟ اگر آنان صفات نازل تری داشته باشند، آیا یک ذره آدم بهتری خواهید شد؟

اگر فکر می کنید «ارزش» شما به عنوان انسان به این بستگی دارد که صفات تان چقدر از صفات دیگران بهتر است، ، همیشه احساس ناامنی و «بی ارزش بودن» خواهید کرد. تحت امر دیگران خواهید ماند و و آنچه را که دوست دارید در طول زندگی تان انجام بدهید، سه طلاقه خواهید کرد. شما به جملات تحقیرآمیزی مثل جمله «من فقط وقتی خودم را می پذیرم و از خودم لذت می برم که به خوبی یا بهتر از دیگران عمل کنم» قسم خواهید خورد. با چنین قسمی چه طور میتوانید د. احساس امنیت کنید؟

بیش از حد دنبال موفقیت بودن

۶. اگر بیش از حد دنبال موفقیت باشید، همواره نگران شکست خوردن خود خواهید بود، و فرصت ها را شکار نخواهید کرد، خودتان را بابت اشتباهات تان به باد انتقاد می گیرید و زیر بار طرحهای ماجراجویانه ای که دوست دارید، نمیروید. اگر خیلی بر موفقیت های چشمگیر و برجسته اصرار ورزید، در واقع یا اشتباه کردن و افسرده شدن بابت اشتباهات را انتخاب می کنید یا از پرداختن به تکالیف «خطرناک» امتناع می ورزید و خودتان را بابت این طفره رفتن، تحقیر می کنید. «وظیفه، موفق شدن نه تنها به شکست شما منجر خواهد شد بلکه خوف شکست را در دل تان جا میدهد که البته از خود شکست عذاب آورتر است.

 

منبع: کتاب زندگی عاقلانه آلبرت الیس