تحلیل فیلم تعادل/ EQUILIBRIUM
چاپ مقالهبعونک یا رحیم.
حس لمس عطر یاس را تصور کن..
آدمی زاد را توان دوری از متعلقات هست؟
او را طاقت دوری از ذات خویش چه طور؟
“احساس” فریضه ای ست که انسان را در بند خویش کشیده است و هرچند که در انکارش بکوشی و هر قدر که نادیده اش بنگاری، باز همچون نان شب از سفره ات جدا نمی شود. “احساس” همچون تعقل، خاص انسان است و بر روزگارش تاثیر می گذارد و حتی یک دم از او جدا نخواهد شد. که اگر “احساس” نبود، لبخند ژکوند مونالیزا در هیاهوی این دوران گم می گشت.
فیلم تعادل (Equilibrium) در سال 2002 به دست Kurt Wimmer در هالیوود ساخته شد. فیلم با نشان دادن صحنه هایی از جنگ های جهانی اول و دوم و نیز جنگهای بزرگ و طولانی و دیکتاتورهای آن ها آغاز میشود. پس از نمایش تصویر استالین، هیتلر و صدام در دقایق ابتدایی، راوی ادعا میکند که جنگ جهانی سومی نیز در سالهای ابتدایی قرن 21 ام روی داده است و انسان های باقی مانده برای نجات از جنگ، نیروی پلیس ویژهای به نام راهبین مبارز (Grammaton clerics) در شهر لیبریا (آزاد شهر) به وجود آورده اند.
پس از این مقدمه در سکانس ابتدایی فیلم، هجوم این نیروهای ویژه به یک مرکز مخفی را میبینیم؛ محلی که افرادی به نام مجرم احساس(sense offender) در آن جمع شدهاند. محل تجمع بر خلاف محیط لیبریا پر از هنر است، چنان که نشانه هایی از فیلم، موسیقی و فرش را در آن میبینیم. وظیفهی راهبین مبارز، شناسایی مجرمین احساس و نابود کردن مظاهر احساسات است.
در این قسمت از فیلم با راهبی به نام پرستون آشنا میشویم که راهب ارشد است و توانایی خارقالعادهای در پیدا کردن آثار هنری مخفی شده دارد. پرستون یک دختر و یک پسر دارد، پسری که داوطلبانه برای آموزش به صومعه میرود. همسر وی مجرم احساس بوده و سوزانده شده است. مردی به نام پارتریج همکار او ست که تحرکات مشکوکی در پایین شهر دارد. پس از این که پرستون پی میبرد پارتریج یک مجرم احساس است، به محل “کتاب خواندن” او رفته و شخصا او را میکشد و از این نقطه است که تحولات پرستون آغاز میگردد.
در تمام طول فیلم، تلویزیونهای بزرگی در لیبریا وجود دارد که سخنان پدر (father) را پخش میکنند. پدر معتقد است که منبع ظلم بشر به یکدیگر “توانایی احساس داشتن” است و با قلع و قمع آن، بشر به آرامش میرسد. می گوید بیماری در قلب انسانها ست و آنها به طور ذاتی نسبت به جنگ کشش دارند. [مشابه نیروی خشم در نظریهی روانتحلیلی فروید] و این احساسات باعث ایجاد خشم، غم، جنگ و نفرت میشوند. پس باید این احساسات منفی را نابود کنیم و البته برای ایجاد تعادل و توازن، احساسات خوب هم باید از بین بروند. وجود این تلویزیونهای بزرگ در سراسر فیلم یادآور تله اسکرینها در رمان 1984، نوشتهی جرج اورول است. رمانی سفارشی که در دوران جنگ سرد و به سفارش آمریکا، برای مبارزه با خطر کمونیسم نوشته شد.
در شهر، مراکزی به نام مراکز توازن وجود دارد که احساسات افراد را به وسیلهی دارویی غمزدا، پروزیوم، تنظیم میکند. تزریق پروزیوم باعث سرکوب تمام احساسات میشود. ماموریتهای فراوانی برای پرستون از سوی پدر تعریف میشود. او که مدتی ست دارویش را تزریق نمیکند و خود نیز تبدیل به مجرم احساس شده است؛ طی یک ماموریت با همکار جدید خود برنت، به زنی به نام مری بر میخورند که او نیز مجرم احساس است. کم کم پرستون بین مری و پارتریج، رابطهای مییابد و به تشکیلات مخفی زیرزمینی راه مییابد.
در فیلم با المانهایی مثل کورههای آدمسوزی روبهرو هستیم که احتمال اقتباس این فیلم از رمان 1984 را تقویت میکنند. هم زمان با نفوذ پرستون در تشکیلات مخفی، او متوجه میشود که دختر و پسرش از زمان مرگ مادرشان پروزیوم تزریق نمیکنند. غافلگیری مخاطب در این لحظه از فیلم هم بسیار شبیه به رمان 1984 است.
پرستون در مییابد که اعضای مقاومت، تمایز او از دیگران را شناسایی کرده و او را تحت نظر داشتند. او از طرف تشکیلات مامور میشود تا پدر را بکشد. در سکانس آخر فیلم میبینیم که او توانسته است به تشکیلات پدر نفوذ کند و مشخص میشود که پدر، سالها پیش مرده است! هرچند که به خاطر عدم حضور او در جامعه، هیچکس از این مسئله مطلع نیست. کاخ شورا که جانشین پدر در آن مستقر است پر از آثار هنری است. پرستون به این قصد به کاخ آمده است که پدر را بکشد و زمینه را برای منفجر کردن بمب های جاسازی شده در کارخانهی پروزیوم فراهم کند؛ چرا که اعضای مقاومت معتقد هستند سرشت بشر به وسیله ی احساسات، همه چیز را درست میکند و فقط کافی ست که افراد بتوانند به احساسات خود توجه کنند و آن ها را بفهمند.
سرکرده اعضای مقاومت می گوید:
“اولین چیزی که باید در مورد احساس بدانی، این است که اون ارزش ناسازگاری را دارد. ولی بدون منع، بدون کنترل، احساس یک آشفتگی ست.”
زنون، بنیان گذار مکتب فلسفه رواقی ست که حدود ۳۰۰ سال پیش از میلاد در آتن نشو و نما یافت. از نامدارترین آنها سیسرون، دولت مردی خطیب و فیلسوف بود که پندار انسان گرایی (Humanism) را پیش آورد؛ دیدی از زندگی که فرد را کانون اصلی می شمارد. سالیانی بعد، رواقی دیگری به نام سنکا گفت: “انسانیت برای انسان مقدس است.” امروزه در مورد کسی که اجازه ندهد احساسات بر او غلبه کند، اصطلاح “آرامش رواقی” به کار می رود. [برگرفته از کتاب دنیای سوفی، نوشته یوستین گردر]
اوضاع لیبریا به خوبی میتواند شدت وخامت جهان بدون هیجان و احساسات را نشان دهد!
فاطمه رحمانی
مریم روزبه