آرامش

چاپ مقاله

آرامش باید مرکز زندگی باشد ، آنگاه رفاه به طور خودکار تبدیل به پیرامون می شود . اگر فرد واقعاً در آرامش باشد ، در رفاه است ، موفق است . آنگاه هرکاری بکند خشنودی به همراه دارد . آنگاه انسان آرام چنان لمس کیمیاگری دارد که به هر چه دست بزند به طلا بدل می شود . اما اصل بر آرامش است نه رفاه . رفاه مانند سایه است : هرجا آرامش هست ، رفاه هست ، نه برعکس . شاید رفاه باشد و آرامشی نباشد ؛ آنگاه آن بی ارزش است . آنگاه می بایستی از راه های خلاف به دست آمده باشد . آنگاه جایی می بایست چیزی غلط در آن باشد . و بعد آن فقط سطحی و کم مایه می ماند و در اصل تو در پریشانی می مانی . و این کاری است که مردم می کنند : آنها شروع می کنند به مرفه بودن و فکر می کنند که اگر مرفه باشند آرامش را به دست می آورند . این غیرممکن است . اگر فردی به آرامش برسد ، رفاه می آید . عیسا می گوید : اول پادشاهی خداوند را بجو ، بعد بقیه ی چیزها به تو ملحق خواهند شد .

OSHO – سایه ی بامبو